سفرهای همزمان دیپلماسی منطقه‌ای به تهران؛ نشانه‌ای از نگرانی مشترک، نه ائتلاف راهبردی

سفر همزمان وزیر امور خارجه ترکیه و معاون وزیر خارجه عربستان‌سعودی به تهران را نمی‌توان صرفاً در چارچوب مناسبات دوجانبه ایران با این دو کشور تحلیل کرد. این رفت‌وآمدها بیش از هر چیز بازتابی از تحرکات تازه در معادلات منطقه‌ای، نگرانی فزاینده نسبت به رفتارهای توسعه‌طلبانه اسرائیل و تلاش بازیگران منطقه برای بازیابی نقش خود در معادلات خاورمیانه است. با این حال، تصور شکل‌گیری یک همکاری راهبردی سه‌جانبه میان ایران، عربستان و ترکیه، بیش از آنکه یک واقعیت عینی باشد، یک تصویر تبلیغاتی است.

یکی از مهم‌ترین ابعاد این تحرکات دیپلماتیک، پیوند آن با تحولات سوریه و لبنان است. در سوریه، پس از تضعیف شدید ساختار دفاعی این کشور، اسرائیل بدون هیچ مانع مؤثری زیرساخت‌های نظامی را هدف قرار داد و حتی تا نزدیکی دمشق پیش رفت. این تجربه نشان داد که فروپاشی یا تضعیف یک قدرت مرکزی الزاماً به کاهش تهدید منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند زمینه‌ساز گسترش ناامنی و زیاده‌خواهی بازیگران مداخله‌گر شود. همین الگو اکنون درباره لبنان نیز مطرح است؛ جایی که فشار برای خلع سلاح حزب‌الله، عملاً می‌تواند موازنه بازدارنده در برابر اسرائیل را از بین ببرد.

عربستان‌سعودی در موضوع لبنان هماهنگ با ایالات متحده حرکت می‌کند و به‌دنبال تضعیف حزب‌الله است، اما در عین حال به‌خوبی می‌داند که نتیجه نهایی چنین سیاستی، نه ثبات لبنان، بلکه باز شدن دست اسرائیل برای مداخله مستقیم خواهد بود. ترکیه نیز اگرچه نگاه متفاوتی به تحولات منطقه دارد و به دلیل پیوندهای نزدیک با حماس و جریان‌های اخوانی رویکرد خاص خود را دنبال می‌کند، اما در یک نقطه با عربستان اشتراک نظر دارد: هر دو کشور خطر فزاینده اسرائیل را برای موازنه منطقه‌ای به‌طور جدی احساس کرده‌اند.

در جهان اهل‌سنت، شکاف میان جریان‌های اخوانی و وهابی همچنان یک واقعیت ساختاری است. ترکیه در یک سوی این شکاف قرار دارد و عربستان در سوی دیگر. همین تعارض ایدئولوژیک، هرگونه هماهنگی پایدار میان آنکارا و ریاض را با محدودیت‌های جدی روبه‌رو می‌کند، چه رسد به اینکه این هماهنگی بخواهد با ایران نیز به یک چارچوب سه‌جانبه باثبات تبدیل شود. از این منظر، گفت‌وگو ممکن است، اما تبدیل آن به اقدام مشترک بسیار دشوار است.

در کنار بازیگران منطقه‌ای، نقش فرانسه نیز در این تحرکات قابل توجه است. پاریس که در سال‌های اخیر ابتکار عمل زیادی را در خاورمیانه به آمریکایی‌ها واگذار کرده، اکنون تلاش دارد بار دیگر در پرونده‌های لبنان و سوریه فعال شود. سابقه نفوذ تاریخی و فرهنگی فرانسه در لبنان، این کشور را به یکی از معدود قدرت‌های اروپایی تبدیل کرده که همچنان خود را ذی‌نفع مستقیم تحولات این کشور می‌داند. همکاری هم‌زمان با ایران، عربستان و ترکیه، اگر برای فرانسه ممکن شود، جایگاه این کشور را در معادلات منطقه‌ای ارتقا خواهد داد. همین مسئله می‌تواند یکی از زمینه‌های غیرمستقیم این رفت‌وآمدهای دیپلماتیک باشد.

در بحث فلسطین و آینده نوار غزه نیز باید با واقع‌گرایی بیشتری سخن گفت. نقش تعیین‌کننده در این پرونده عملاً در اختیار آمریکا، اسرائیل و تا حدی مصر است و حتی بازیگران اروپایی نیز امکان مانور گسترده در این میدان ندارند. عربستان با تکیه بر منابع مالی گسترده و آمادگی برای پرداخت هزینه‌های پروژه‌های منطقه‌ای، می‌تواند در مرحله بازسازی یا در ترتیبات سیاسی آینده اثرگذار باشد. ترکیه نیز به واسطه ارتباط با جریان‌های نزدیک به اخوان‌المسلمین، نفوذ اجتماعی و سیاسی خاص خود را در غزه حفظ کرده است. اما اینکه این دو کشور بخواهند در موضوع فلسطین با ایران به یک هماهنگی راهبردی برسند، با توجه به تفاوت بنیادین دیدگاه‌ها، چندان واقع‌بینانه نیست.

با این حال نباید از یک نکته مهم غافل شد: ترکیه و عربستان هر دو در سال‌های اخیر طعم ناامنی ناشی از بی‌ثباتی منطقه و رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی اسرائیل را چشیده‌اند. از بحران سوریه گرفته تا تجربه تهدیدات مستقیم و غیرمستقیم در خلیج فارس، همگی این پیام را به این دو بازیگر منتقل کرده که تداوم بی‌تعادلی در منطقه، می‌تواند هزینه‌های سنگینی برای آنها داشته باشد. از همین رو، تمایل به نوعی «توازن‌بخشی محدود» از طریق حفظ ارتباط با ایران، قابل فهم است.

مسأله اصلی اینجاست که گفت‌وگو یک چیز است و اقدام مشترک چیز دیگر. تبادل نظر، رایزنی و حتی هماهنگی‌های موردی میان ایران، عربستان و ترکیه امکان‌پذیر است، اما انجام یک پروژه مشترک منطقه‌ای، آن هم در پرونده‌هایی مانند سوریه، لبنان یا فلسطین، با توجه به تعارض منافع و اختلاف رویکردها، کاری به‌غایت پیچیده و دشوار خواهد بود. اگر روزی چنین همکاری‌ای به‌طور عملی شکل بگیرد، باید آن را نه نتیجه همسویی طبیعی منافع، بلکه «هنر دیپلماسی» دانست.

در مورد همزمانی سفر مقام ترکیه و مقام سعودی به تهران نیز نباید اغراق کرد. اگر این سفرها در سطح وزرای خارجه و با یک قالب مشترک انجام می‌شد، می‌توانست حامل پیام سیاسی روشن‌تری باشد. اما حضور معاون وزیر خارجه عربستان نشان می‌دهد که این رفت‌وآمدها بیشتر در سطح هماهنگی‌های محتاطانه و از پیش برنامه‌ریزی‌شده بوده است. برجسته‌سازی صرفِ زمان‌بندی این سفرها، بدون توجه به سطح و محتوای واقعی مذاکرات، کمکی به فهم دقیق تحولات نمی‌کند.

در مجموع، تحرکات اخیر دیپلماتیک در تهران را باید نشانه‌ای از افزایش نگرانی بازیگران منطقه نسبت به آینده امنیت خاورمیانه دانست، نه مقدمه شکل‌گیری یک ائتلاف پایدار منطقه‌ای. حفظ گفت‌وگو میان ایران، عربستان و ترکیه ضرورتی انکارناپذیر است، اما نباید از آن انتظار شکل‌دهی سریع به یک همکاری راهبردی مشترک داشت؛ انتظاری که بیش از آنکه بر واقعیت‌های سیاسی استوار باشد، بر خوش‌بینی دیپلماتیک تکیه دارد.