سند امنیت ملی ایالات متحده در سال 2025، که با ادبیاتی آشکارا تبلیغاتی و تحت تأثیر گفتمان دولت دونالد ترامپ منتشر شده، تلاشی هدفمند برای ارائه روایتی جدید و کاستن عمدی از وزن راهبردی جمهوری اسلامی ایران در معادلات امنیتی واشنگتن است. این سند، که برخلاف اسناد دو دهه گذشته (با محوریت‌هایی مانند "محور شرارت" یا "تهدید بی‌ثبات‌کننده کلیدی") تنها به اشاراتی گذرا و محدود به ایران اکتفا کرده، در پس ظاهر فنی خود، رویکردی ایدئولوژیک و انتخاباتی را دنبال می‌کند.

محورهای کلیدی این تغییر روایت را می‌توان در چند بند زیر خلاصه کرد:

1. اولویت‌دهی به رقبا و واگذاری بار منطقه:

هسته مرکزی سند جدید، انتقال اولویت امنیتی آمریکا به رقبای بزرگ یعنی چین و روسیه، و تلاش برای کاهش هزینه‌های حضور مستقیم در خاورمیانه از طریق «واگذاری بار امنیت منطقه به متحدان» است. در این چارچوب، کاستن عمدی از جایگاه ایران، تلاشی برای نشان دادن عدم نیاز به درگیری مستقیم و پرهزینه واشنگتن و ایجاد این تصور است که می‌توان از طریق تقویت بلوک‌بندی منطقه‌ای متشکل از رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، ایران را مهار کرد.

2. روایت‌سازی تبلیغاتی حول «تضعیف ایران»:

سند با اتکا به ادعاهای اثبات‌نشده درباره تأثیر عملیات‌های نظامی رژیم صهیونیستی و یک عملیات مشترک (ژوئن 2025)، سعی در القای این مفهوم دارد که ایران "به شدت تضعیف شده" و توان راهبردی پیشین خود را از دست داده است. این ادعا که از سوی نهادهای اطلاعاتی بی‌طرف و بسیاری از تحلیلگران غنی (مانند کارشناسان شورای آتلانتیک) "اغراق‌آمیز" و "غیرواقع‌بینانه" ارزیابی شده، بیش از آنکه انعکاس واقعیت میدانی باشد، در راستای بزرگ‌نمایی دستاوردهای دولت ترامپ و توجیه عقب‌نشینی نسبی آمریکا از منطقه تنظیم شده است.

3. تناقض ذاتی بین ادعا و واقعیت:

سند از یک سو با کوچک‌نمایی قدرت تاثیرگذاری ایران، خاورمیانه را از مرکز سیاست خارجی آمریکا خارج می‌کند و از سوی دیگر، بر منافع حیاتی غیرقابل چشم‌پوشی واشنگتن در منطقه (امنیت انرژی، آزادی کشتیرانی در تنگه هرمز، امنیت متحدان و حفظ موازنه قدرت) تأکید می‌کند. این منافع به‌وضوح وابسته به تحولات مرتبط با ایران است. این تناقض نشان می‌دهد راهبرد پیشنهادی، مبتنی بر فرضیات سست و فاصله‌ای عمیق با واقعیت‌های ژئوپلیتیک منطقه دارد.

نتیجه:

سند امنیت ملی 2025 آمریکا را باید بیش از یک سند راهبردی منسجم، بیانیه‌ای سیاسی با اهداف تبلیغاتی داخلی و بین‌المللی دانست. این سند در تلاش است تا با ایجاد روایتی مبتنی بر «توهم تضعیف قدرت ایران»، زمینه را برای کاهش هزینه‌های حضور آمریکا در خاورمیانه و بازتعریف نقش آن بر مبنای محور صهیونیستی-سعودی فراهم کند.

با این حال، واقعیت‌های انکارناپذیر منطقه از جمله تثبیت روزافزون بازدارندگی ایران، نفوذ راهبردی و شبکه‌ای مقاوم در مقابل تهدیدات، و نقش کلیدی در ثبات و امنیت خلیج فارس و غرب آسیا، نشان می‌دهد که ایران نه تنها تضعیف نشده، بلکه به بازیگری تعیین‌کننده و با توان اثرگذاری بالاتری تبدیل شده است. هر راهبرد آمریکایی که بخواهد این واقعیت را نادیده بگیرد یا بر اساس تحلیل‌های غیرواقعی بنا شود، نه تنها به تضمین منافع حیاتی واشنگتن کمکی نمی‌کند، بلکه می‌تواند با افزایش خطرات محاسبه‌نشده، بی‌ثباتی را در منطقه تشدید کند. بنابراین، غیاب نسبی نام ایران در این سند نه نشانه بی‌اهمیتی، بلکه نشانه سردرگمی راهبردی واکسن و تلاش برای پنهان کردن این واقعیت است که ایران کماکان یکی از ارکان اصلی معادله امنیتی در غرب آسیا محسوب می‌شود.