آقای فریدمن در آغاز مطلب می نویسد :

"مشاهده جنگ، مرگ و ویرانی در غزه درد آور است اما تمامی این ها آشناست:

 این آخرین نسخه از بازی رقیبان در خاورمیانه است که اگر من بخواهم آن را در ذیل یک عنوان بررسی کنم می پرسم: این هتل متعلق به کیست؟ آیا یهودی ها می توانند یک اتاق در این هتل داشته باشند؟ "

باید به اقای فریدمن گفت این هتل متعلق به فلسطینی هاست اعم از اینکه یهودی یا مسیحی یا مسلمان باشند بطور قطع متعلق به صهیونیستهای توسعه طلب که همه چیز را برای خود می خواهند نیست. درضمن این بازی نیست جنگی است برای بقا برای ماندن و مقاومت در برابر زورگویانی که می خواهند مردمی را از سرزمینشان بیرون کنند

در ادامه مقاله آمده است :

"غزه نسخه کوچکی ازسه کشمکش بزرگ است که از پایان سال 1948 آغاز شده است. این سه کشمکش عبارتند از:

1-    ابرقدرت منطقه کیست؟ مصر؟ عربستان سعودی؟ ایران؟"

اگرچه در ترجمه دقت لازم نشده است زیرا ابرقدرت که منطقه ای نمی تواند باشد ابرقدرت جهانی است اما ظاهرا مقصود اقای فریدمن "قدرت برتر منطقه " بوده است . جالب است اقای فریدمن مبنای پرسش خود را بر سال 1948 که اسرائیل رسما به عضویت سازمان ملل درآمده قرار داده است اما نامی از اسرائیل نمی برد آیا  واقعا اسرائیل نمی خواهد قدرت برتر منطقه باشد ؟

فریدمن سپس سئوال مهمی را مطرح کرده است

2- آیا یهودی ها می توانند جایگاهی در خاورمیانه داشته باشند و اگر می توانند، شرایط فلسطین چیست؟

یهودی ها به شرط آنکه بپذیرند مثل  پیروان هر دین وآئین دیگری در فلسطین در کنار مسیحیان  و مسلمانان زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند،می توانند جایگاه بسیارمناسبی درمنطقه و جهان بدست آورند اما اگر بخواهند حکومت توسعه طلب صهیونیستی را ادامه دهند و خودشان را برتر از دیگران بدانند بطور قطع همچنان مشکل خواهند داشت .

سئوال سوم آقای فریدمن نیز مهم است

3- چه کسی بر جامعه اعراب حکم فرماست، اسلام گرایان یا مدرنیست هایی که می خواهند آینده را با چهره عرب مسلمان در آغوش بکشند؟ بیایید به همه اینها نگاهی بیندازیم:

در پاسخ به اقای فریدمن می توان گفت واقعیت آن است که امروزه اعراب بصورت یکپارچه نیستند ومانند سایراقوام وملیتهای جهان دارای گرایش های مختلف سیاسی ،دینی واجتماعی متفاوت هستند آیا ضرورت دارد آنها را تنها دردوطیف مدرنیست ها و اسلام گرا ها دسته بندی کنیم ؟

فریدمن در پاسخ سئوال های مطرح شده تحلیل خود را اینچنین ارائه می کند:

"کشمکش برای هژمونی برجهان عرب مدرن، هم سن جمال عبدالناصر مصری است. اما آن چیزی که امروز جدید است ورود ایران غیرعرب به صحنه به عنوان یکی از بازیگران اصلی است. ایران اکنون به سختی تلاش می کند تا برای کسب برتری، مصر و عربستان سعودی را به چالش بکشد. "

اینکه ایران بخواهد هژمونی خود را بر جهان عرب تحمیل کند بدون شک حرف بی ربطی است زیرا ایران به خوبی می داند با کشورهای عربی اختلاف های مبنایی دارد. بنابراین به احتمال زیاد مقصود اقای فریدمن تلاش ایران برای اینکه به قدرت برتر منطقه تبدیل شود، رودرو با منافع مصر وعربستان ومن هم اضافه می کنم اسرائیل قرارمی گیرد. دراین میان این تضاد منافع بین اسلام گرایان و مدرنیسم نیست چراکه حاکمان عربستان کجا با مدرنیسم پیوند دارند؟ در مصر هم با وجود ادای مدرنیست بودن در حاکمیت ، تفکر اکثریت مردم  بیشتر اسلام گرا است. بنابراین بجای انحراف بحث به تعارض بین اسلام گرایان و مدرنیست ها ، تقسیم بندی صحیح تر آن است که رقابت موجود در منطقه را بین حامیان غرب و منتقدان سیاستهای آمریکا در منطقه بدانیم که در این صورت باز هم آنچه که به عنوان فکر غالب در بین دولتهای منطقه جریان دارد الزاما با آنچه که بین اکثریت مردم منطقه خاورمیانه حمایت می شود، منطبق نیست.

فریدمن در ادامه تحلیل خود می افزاید:

"ايران ماهرانه از کمک به حماس و حزب الله برای ايجاد يک نيروی مسلح در مرزهای شمالی و غربی اسرائيل استفاده کرده است. اين امر تهران را قادر می سازد مناقشه اسرائيلی- فلسطينی را به ميل خود متوقف يا شروع کند و ازخود برعکس رژيم های ضعيف عرب، چهره يک حامی واقعی فلسطينی ها را ارائه دهد. "

در باره این ادعای آقای فریدمن چند سئوال اساسی مطرح است :

1- ایران چگونه توانسته است با همه محدودیتها و کنترل های افسانه ای که از امکانات ماهواره ای و غیره آمریکا و اسرائیل وکشورهای مخالف ایران در منطقه مستقر است ، نیروهای مسلح طرفدار خود را در شمال و غرب اسرائیل مستقر سازد؟

2- اگر ایران اینقدر قدرت دارد که می تواند هزاران کیلومتر خارج مرزهای خود نیروهای مسلح داشته باشد چرا با یان قدرت مذاکره نمی کنند که کنترلش کنند؟

3- آیا حزب الله لبنان تحت حمایت ایران است یا تنها به عنوان ابزار اجرایی ایران عمل می کند ؟

4- چگونه می توان باور کرد که نیروهای حماس که برای اعدام صدام حسین دشمن ایران سه روز عزای عمومی اعلام می کنند تنها ابزار اعمال قدرت ایران باشند ؟

5- سابقه ایجاد حماس و ارتباطات آنها با اخوان المسلمین به عنوان یک جریان سنی که بیش ار ایران با عربستان ارتباط داشته است چگونه توجیه می شود؟

6-آیا غیر این است که جریان حماس بر اساس آرمان مشترک ضد اسرائیلی بصورت تاکتیکی به ایران نزدیک شده است  تا بتواند برای ادامه حیات و بقای خود ازکمکهای ایران بهرمند شود؟

7- آیا مصر و استخبارات آن برگذرگاه رفح و نقاط نفوذ احتمالی ایران به غزه کنترل ندارد؟

8- می شود باور کرد ایران با مصر برای رقابت بر سر قدرت برتر منطقه شدن دعوا داشته باشد بازهم مصربه ایران اجازه دهد به حماس از طریق خاک مصر کمک برساند؟

9- آیا آمریکا واسرائیل واتحادیه اروپا وکشورهای عربی مخالف ایران به راحتی اجازه می دهند که انطور که اقای فریدمن ادعا می کند هر زمان که ایران اراده کند مناقشه اسرائیلی و فلسطینی را شروع یا متوقف نماید؟

10- آیا این تفکرهمان ایده ای نیست که همیشه برای توجیه شکستها و گرفتن بودجه وامکانات نظامی ، قدرتهای منطقه ای را به عنوان قدرتهای جهانی جلوه می دهند و تلاش می کنند با دشمن سازی، سیاستهای ملیتاریستی خود را توجیه کنند؟

11- آیا اقای فریدمن به جریان های تند رو درداخل اسرائیل کمک نمی کند تا آنها همچنان تلاش کنند حماس ضعیف شده و تحت کنترل را به از بین بردن کامل ان ترجیح دهند تا زمینه برای برقراری صلح بین عباس و جناح میانه رو اسرائیلی فراهم نشود؟

12- بزرگ نشان دادن خطرایران وپروبال دادن به اینکه ایران قصد دارد هژمونی خود راازطریق حزب الله وحماس به کشورهای عربی منطقه تحمیل کند به نفع چه کسانی است ؟

جالب آنکه درایران یک نگاه آن است که حماس وحزب الله برای آرمان های خود می جنگند در عین حال با ایران منافع مشترک دارند زیرا درخط مقدم جبهه تهدید های اسرائیل علیه ایران هستند. بنابراین ایران باید با همه امکانات خود به آنها کمک کند تا ضمن آنکه جریان مخالف اسرائیل تقویت می شود، اسرئیل را برای تجدید نظرکردن در باره حمله به ایران تحت فشار قرار دهد تا هوس حمله  به ایران هم در ذهن نپروراند .

درمقابل این نظر عده ای دیگر معتقدند جنایات اسرائیل در غزه از لحاظ انسانی محکوم است اما ایران نباید در این موضوع دخالت کند بلکه با توجه به منافع ملی خود سیاست بی طرفی مثبت را در پیش بگیرد .

اقای فریدمن در ادامه تحلیل خود به نقل قولی از یک صاحب نظر مصری توسل می جوید ونتیجه غلط تری از آنچه متفکر مصری ادعا کرده است مطرح می کند او می نویسد:

"مامون افندی ، مديربرنامه های خاورميانه درانستيتوی مطالعات بين المللی تحقيقات استراتژيک در این باره می گوید: «غزه ای که اسرائيل در سال ۲۰۰۵ ترک کرد با مصر هم مرز بود. غزه ای که اکنون اسرائيل به آن بازگشته است با ايران هم مرز است.»

ایران تبدیل به آخرین نقطه مواجهه خواهد شد. من مطمئن نیستم ما به تنهایی بتوانیم در مورد صلح اعراب و اسرائیل یا ابتکار عمل صلح اعراب صحبت کنیم؛ شاید باید به دنبال ابتکار عمل ایرانیان بگردیم. خلاصه آنکه مفهوم مصالحه اعراب و اسرائیل تماما تغییر خواهد کرد.

براستی چه کسی می تواند باور کند ایران دوهزار کیلومتر آن طرف با غزه هم مرز شده است ؟ اینگونه لفاظی ها فقط برای برانگیختن دشمنی ها علیه ایران است. دولت های کشورهای عربی بدلیل تعارض های داخلی خودشان که اکثرا حکومت های غیردموکراتیک دارند وآرمان هایی را دنبال می کنند که از سوی اکثریت مردم آنها دنبال نمی شود ، بناچار دنبال توجیه ناکامی خودشان در دستیابی به صلحی پایدار در منطقه هستند .

فریدمن در ادامه یاداشت خود ادعایی را برای توجیه سیاستهای سرکوب اسرائیل مطرح کرده است بدون توجه به این واقعیت که اتفاقا اینگونه قتل عام مردم بی گناه آنچه را که آنها جریان های تند رو فلسطینی

می نامند  بر ادامه راهشان بیشتر مصمم می کند و تعداد بیشتری از مردم از انها حمایت خواهد کرد او درمورد رفتار حماس می نویسد:  

"حماس به هیچ وجه اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد. با یک تفاوت فاحش، گروه فتح که کرانه باختری رود اردن را در اختیار دارد، اسرائیل را به رسمیت می شناسد و بالعکس اسرائیل نیز فتح را به رسمیت می شناسد. واکنش اسرائیل ثابت کرده که این رویداد توافق های پیشین دو طرف را نابود می کند. به عبارت دیگر، حماس با زبان گویای موشک هایش  به اسرائیلی ها گفت: ما از غزه می توانیم جنوب اسرائیل را بکوبیم، اگر ما کرانه باختری رود اردن را بگیریم می توانیم با راکت هایمان فرودگاه بین المللی اسرائیل را هر وقت و هرروز که لازم بدانیم  ببندیم. چند اسرائیلی با وجود این تهدید جدید، این ریسک را می کنند که کرانه باختری رود اردن را رها کند ؟ سرنگونی حماس در غزه نخستین اولویت تشکیلات سکولار فتح نیز به شمار می رود. این بخشی از جنگ بنیادگرایان و مدرنیست ها است."

در این  باره  نیز باید گفت اقای فریدمن سخت در اشتباه است  حماس اگرحکومت اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد بخاطر آن است که تجربه شکست خورده فتح را پیش روی خود دارد. حماس می بیند از سا ل 1994 که عرفات  قرارداد غزه – اریحا واسلو را امضاء کرد  تا کنون اسرائیلی ها هنوز حتی آنچه را که تعهد کرده بودند، اجرا نکردند.آنها چگونه می توانند اسرائیل را به رسمیت بشناسند و دستهای خود را به سوی آنها دراز کنند تا ابد همچنان منتظر باشند تا آیا اسرائیلی ها حاضر به خروج از مناطق اشغالی  شوند یا نه ؟ این مشکل اسلام گرا بودن یا مدرن بودن حماس نیست .آنها واقع بین هستند نمی خواهند تجربه شکست خورده را باردیگر بیازمایند. اگراسرائیل، فلسطینی ها  را محاصره نکند و از مناطق اشغالی خارج شود ، چرا نمی تواند در باره مورد هدف قرار نگرفتن توسط موشکها ی حماس و سایر فلسطینی ها مطمئن باشد؟ چه کسی باور می کند اگر اسرائیل از مناطق اشغالی خارج شود فلسطینی هایی پیدا شوند که باز هم اسرائیل را هدف موشکهای خود قرار دهند درآن شرایط همه افکار عمومی دنیا علیه آنها نخواهد بود ؟

آقای فریدمن در ادامه تحلیل خود می نویسد:

"امروزغزه به طوراساسی به "نقطه صفر"همه کشمکش های خاورمیانه تبدیل شده است. مارتین ایندیک سفیر ومشاورکلینتون درخاورمیانه که کتاب تاثیرگذاراو(ارض مقدس: گزارشی ازدیپلماسی آمریکا درخاورمیانه ) منتشر شده است می گوید: «این تکه باریک اززمین، پتانسیل منفجر کردن تمام منطقه را دارد؛ مشکلی که درد سرساز ترین میراث به جای مانده برای اوباما خواهد بود. »

نکته مورد اشاره ایندیک درعین حال تهدید بزرگی برای اسلام گرایان رادیکال نیز به شما می رود؛ بنیادگرایان هشت سال تمام برموج ضد آمریکا سوار بودند وخشم مردم خاورمیانه ازبوش پایه های این موج را مستحکم می ساخت. بی شک، حماس، حزب الله آرزو می کنند که بتوانند از کشمکش های غزه برای تبدیل کردن اوباما به بوش دوم استفاده کنند. آنها می دانند اوباما درصورت تهدید منافع آمریکا وهم پیمانان عربش درمنطقه  می تواند به سرعت به جرج دبلیو بوش تبدیل شود."

باید ازآقای فریدمن سئوال کرد حماس و حزب الله لبنان از تبدیل شدن اوباما به بوش سود می برند یا اسرائیل که مایل نیست براساس قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل ، کرانه باختری رود اردن وقدس شرقی را به عنوان سرزمین های اشغالی ترک  کند و به  فلسطینی ها بازگرداند ؟

اوباما قرار است فلسطینی ها را تحت فشار قرار بدهد تا اشغال ابدی فلسطین توسط اسرائیل  را بپذیرند یا به اسرائیلی ها فشار بیاورد  که طرح تشکیل دو کشور در کنار هم را برای منزوی شدن جناح های تند رو فلسطینی بپذیرد ودرنتیجه مجبور باشد از مناطق اشغالی خارج شود؟

پاسخ این سئوال هرچه باشد نمی توان این واقعیت را درنظر نگرفت که فریدمن چشم خود را بر واقعیتهایی که به نفع اسرائیل نیست بسته است و تنها تلاش می کند با بزرگ کردن خطر ایران ، جبهه مشترکی عربی و آمریکایی و اروپایی به نفع اسرائیل و سیاستهایش تشکیل دهد.