در ادامه مقاله می خوانیم

با این فرض، باید قبل از جرج بوش ثانی، هر رابطه ای با امریکا استوار بر محور احترام و منافع مشترک و متقابل می بود و برای امریکا، استقلال کشورها خط قرمز هرگونه مداخله ای محسوب می شد. صفحات تاریخ که عکس اینها را نشان می دهند.

اما فرض خوشبینانه دیگری هم قابل طرح است. شاید اوباما در مورد مداخله های براندازانه و سلطه جویانه امریکا در کشورهای مختلف که محدود به دوره و حکومت شخص خاصی در این کشور نبوده نیز آهنگ تغییر کرده است. اینجاست که برای پاسخ به این سؤال، دگرباره باید به ماهیت جریان تغییر مراجعه کرد.

اگر به نظر تذکر در اقوال و گفتارهای اوباما بنگریم، در می یابیم که یک جمله و عبارت در اکثریت قریب به اتفاق سخنرانی ها و اعلام مواضع وی تکرار شده است: احیای رهبری امریکا در جهان. به کلمه "احیا" دقت کنید. پاسخ این سؤال که چه چیزی احیا می شود، این عبارت ساده است که «هر آنچه که مرده باشد». اوباما می گوید که سلطه امریکا در جهان مرده است و راست هم می گوید. پیش از او هم مردان قدرت و سیاست واشنگتن چون برژینسکی، در اواخر عمر دولت بوش، صراحتا به این مرگ اعتراف کرده اند. هدیه گرانبهایی نیز که دولت بوش، صرف نظر از خرابی هایی که به بار آورد، به جهانیان داده است، همین پایان ابرقدرتی امریکاست.

واقعا معیار سلطه برجهان چیست ؟ آیا هیچ زمان آمریکا بر همه جهان سلطه داشته است؟ در این تردیدی نیست که آمریکا با برخورداری از هژمونی خود بر بخشی از جهان سطه داشته و دارد ؟ می توان پذیرفت این سلطه کاهش یافته اما نمی توان باور کرد که سلطه آمریکا برجهان به پایان رسیده است .  

فعلاً مجال بحث بر سر این نیست که آیا اوباما می تواند سلطه امریکا را احیا کند یا خیر ، اما در این تردید نیست که هدف نهایی وی بازگرفتن این هدیه و احیای ابرقدرتی واشنگتن است، چنانکه خود رسماً و علناً بر این سیاست تأکید می کند. طبیعی است که هر دولت و ملتی نیز که با ذلت بیگانه است و استقلال می طلبد و سلطه نمی پذیرد، مانعی بر سر راه دولت کنونی امریکا خواهد بود و این کشور، همه هم خود را مصروف از میان برداشتن این مانع، به هر طریقی، خواهد کرد. حال، با در نظر گرفتن جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین منادی عزت و استقلال و رفع سلطه، به راحتی می توان شاخصه های عصر جدید روابط تهران- واشنگتن را تبیین کرد و پی برد که ماهیت سلطه ستیزی ایران اسلامی و ماهیت سلطه جویی امریکا، همچنان با یکدیگر در تضاد خواهد بود.

باید گفت ممکن است اوباما به دنبال احیای آن بخش از سلطه ای باشد که در سالهای اخیر از بین رفته است منتهی با شیوه های جدید بنابراین ارائه این فرضیه که تنها در سایه ایجاد تضاد همیشگی بین نظام سلطه و نظام ایران می توان تحولات پیش آمده را تحلیل کرد با تردیدهای جدی روبرو است زیرا اگر بخواهیم بر اساس این فرضیه پیش برویم هیچگاه تضاد موجود بین آمریکا و ایران حل نمی شود و تنها با حذف سلطه آمریکا که در واقع در اثر فروپاشی نظامش بدست می آید  ، تحقق پذیر خواهد شد . بنابراین باید همچنان بر طبل جنگ با آمریکا تا سقوط این نظام استکباری ادامه داد. براستی این نظریه دیالکتیکی می تواند در راستای منافع ملی ایران باشد؟ در شرایط کنونی نباید ما با کاهش تضاد ها اهداف خودمان را پیش ببریم ؟

در ادامه مقاله می خوانیم

اما درباره اینکه چرا واشنگتن، که تا دیروز رسانه های وابسته به آن، هر روز طرح و نقشه و مقیاس و اندازه حمله نظامی به ایران را منتشر می کردند، امروز سیاست مذاکره با ایران را در مورد برنامه هسته ای کشورمان در پیش گرفته است، دلایل روشنی وجود دارد. همین جا باید این نکته را متذکر شویم که جمهوری اسلامی ایران برای خود اهداف مشخصی دارد و در حال پیمودن راه خود به سمت مقصد مورد نظر است. مذاکره با تهران درباره مسیری که پیش رو دارد و تاکنون با موفقیت آن را پیموده است، طبعاً زمانی معنی پیدا می کند که واشنگتن بخواهد نقشی در این میان ایفا کند. سوال: امریکا چه نقشی می تواند داشته باشد؟ آیا قراراست شرکت های امریکایی طی قراردادهایی-که از مذاکرات احتمالی حاصل خواهند شد-، مسئولیت پیش بردن اهداف ایران و فی المثل ساختن بخشی از نیروگاه های اتمی ما را به عهده بگیرند؟ یا خیر، نفس مذاکره در دل خود تلاش برای بازداشتن ایران از پیشروی را جا داده است و قرار است سلاح از میدان نبرد به میز مذاکره منتقل شود؟ اگر هر گونه پیشرفت ایران در زمینه انرژی هسته ای منتهی به افزایش استقلال و قدرت تهران می شود، این امر با اصول و اساس سیاست ها و اهداف اعلام شده باراک اوباما برای سلطه کشورش بر جهان در تضاد است و صحت فرض دوم ما را در خصوص اهداف امریکا از مذاکره، تائید می کند.

برداشت نویسنده دراین بخش بدورازواقعیتهای موجود است در باره اینکه  حق دستیابی به انرژی هسته ای حق مسلم جمهوری اسلامی ایران  است  تردیدی نیست اما در نظام ظالمانه موجود در روابط بین الملل حق  داشتن تنها ملاک نیست بلکه باید از حقمان به  حق دفاع کنیم روش صحیح  دفاع از حق بسیار مهم است ما می توانیم با تعامل صحیح با نظام استکباری ضمن پافشاری بر حق خودمان و عدول نکردن از مواضع روشنی که اتخاذ کرده ایم ، برای به رسمیت شناختن حق مسلم ایران راههای بسیار زیادی وجود دارد که یکی از آنها مذاکره با ایران است.

در ادامه مقاله می خوانیم

یک سؤال می ماند و آن اینکه چرا واشنگتن به ایران حمله نمی کند؟ آیا صلح طلبی و جنگ ستیزی شخص اوباما مانع این رفتار است؟ خیر. بلکه زمانه اکنون دیگر شده است. واشنگتن هم اکنون در عرصه جهانی محلی از اعراب ندارد و رمقی برایش نمانده که بتواند دست به یک لشکرکشی جدید بزند. اوباما به خوبی می داند که حمله به ایران قدرتمند یعنی شلیک تیر خلاص به پیکر نیمه جان امریکا. وگرنه، زمانی که امریکا توان نعره کشیدن داشت و دور دور واشنگتن بود، اوبامای صلح طلب و فرشته خوبی ها تاکید کرده بود که امریکا باید برای متوقف کردن برنامه هسته ای ایران، به این کشور حمله کند. این، سخنان باراک اوباما رئیس جمهور کنونی امریکا در سال 2004 و درجریان رقابت های انتخاباتی برای ورود به مجلس سنا است:« امریکا باید برای جلوگیری از دست یابی ایران به توانایی هسته ای، ابتدا سراغ شورای امنیت سازمان ملل برود و با جامعه بین المللی برای افزایش فشار به ایران لابی کند. این فشار می تواند در قالب تحریم های اقتصادی باشد. اما سوال اینجاست که اگر تحریم ها جواب نداد، آیا باید به این کشور حمله کرد؟ با توجه به اینکه ما هم اکنون در عراق مشکلاتی داریم، موشک باران ایران گزینه خوبی نیست. اما از سوی دیگر، اینکه حکومت مذهبی رادیکال ایران به سلاح هسته ای دست پیدا کند، بدتر است. بنابراین، نظر من این است که نباید این اشتباه را مرتکب شد و به ایران اجازه داد که صاحب سلاح هسته ای شود.»( به نقل از سرمقاله روزنامه شیکاگو تریبیون، 24 سپتامبر 2004).

آقای عزیز در سیاست هرگونه مطلق اندیشی اشتباهی فاحش است چه دلیلی داریم بر اینکه آمریکا از جنگیدن خسته شده باشد؟ به بن بست رسیدن آمریکا درعراق و افغانستان به معنای آنکه احتمال حمله به ایران منتفی شده باشد، نیست .

مگر همین کمپانی های اسلحه سازی نیستند که دائما بر طبل جنگ می کوبند؟ جناح جنگ افروز در آمریکا که پشت سر نئو محافظه کاران هشت سال سنگر گرفته بودند سالها است که پس از فروپاشی نظام کمونیستی درشوروی به دنبال بهانه ای می گردند تا سیاست های نظامی گرایانه خود را در قالب  مبارزه علیه تروریسم که درسالهای اخیر جایگزین کمونیسم شده است ،توجیه کنند.

به باور نگارنده دلیل اصلی که آمریکا به ایران حمله نمی کند بخاطر آن است که می خواهد فرصتی ایجاد کند تا به دنیا نشان دهد این ایران است که حاضر به گفتگو و مصالحه نیست تا همه متحدان خود را برای حمله به ایران  با کاخ سفید همرا ه سازد. اگر این نظر را قبول داشته باشیم ایران برای آنکه بهانه به دست دشمنان خود ندهد، می تواند با اقتدار پای میز مذاکره بنشیند و برای دستیابی به اهداف خود از نشستن پای میز اجتناب نکند.