رابطه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران با انقلاب مخملی
پیشینه بحث
برای اولین بار واژه انقلاب مخملی در باره حرکت گسترده مردم درکشورچکسلواکی در1989 توسط واسلاو هاول بکار گرفته شد. که رهبری جنبش ضد کمونیستی را در این کشور برعهده داشت . این حرکت به جهت آنکه بدون خون ریزی به سرنگونی حکومت دیکتاتوری پایان داد مخملین توصیف شد.
درچکسلواکی ده روزپرحادثه ازهفدهم تا بیست وهفتم نوامبر1989 پس ازفروریختن دیواربرلین درآلمان شرقی وآزاد شدن لهستانی ها ازحکومت کمونیستی، نوبت به چکسلواکی رسید. درروز اول انقلاب مخملی تظاهرات مسالمت آمیزدانشجویان به یادبود روزجهانی دانش آموزدر پراگ به دلیل برخورد پلیس پراک با تظاهر کنندگان به خشونت گرایید. پلیس ضد شورش، پس ازآنکه تمام راههای فراررا بردانشجویان تظاهرات کننده بست، درخیابان نارودنی پراک به آنها حمله ور شد. این دومینوی اول، آغازیک بهمن بود. پس ازآن تقریبا هرروزتا پایان دسامبرشاهد اعتراضات گسترده تربا شرکت مردم بیشتری بود. درروز20 نوامبربه تخمین نیم میلیون نفردست به تظاهرات مسالمت آمیززدند. درحالی که تعداد افراد حاضردرتظاهرات روز قبل دویست هزار نفربود. در27 نوامبر اعتصاب عمومی دوساعته ای به اجرا درآمد که تمام شهروندان چکسلواکی درآن شرکت داشتند. پس ازآن، تقریبا هر روز میدان ونسلس (wenceles) پراگ، درست مثل شهربراتیسلاوامرکز اسلواکی ، شاهد تظاهرات معترضین بود.
یکی ازمهم ترین پیشرفتهای انقلاب مخملی، تاسیس نهادی به عنوان میعادگاه شهروندان توسط واسلاوهاول وسایراعضای گروه مهم موسوم به "پیمان 77 " بود که رهبران ان پس از پیروزی انقلاب مخملی زمام اموزر چکسلواکی را بدست گرفتند. از جمله معروف ترین انها واسلاو هاول بود که به عنوان اولین رییس جمهورپس از انقلاب مخملی توسط مردم انتخاب شد.
گروه موسوم به پیمان 77 به میعادگاه یک جنبش عمومی اصلاح طلب درچکسلواکی تبدیل شد ، این گروه درابتدا خواهان برکناری مقامات عالیرتبه کمونیستی مسئول حمله خشونت آمیز به دانشجویان، تحقیق و تفحص بیطرفانه رویداد و آزادی تمام زندانیان سیاسی بودند اما با توجه به شرایط بین المللی ناشی از تحولات داخلی شوروی و نیز استقبال گسترده مردم ازتحولات بوجود آمده سرانجام در28 نوامبرحزب کمونیست حاکم بر چکسلواکی به شکست خود پی برد و به تسلیم قدرت سیاسی رضایت داد. پس از آنکه شوروی هم به ایجاد تغییرات در اروپای شرقی رضایت داد ، در دهم دسامبر1989، "گوتساو هوساک" رییس جمهور کمونیست چکسلواکی اولین دولت غیر کمونیست این کشور را از سال 1948 را منصوب کرد و سپس استعفا داد. در 28 دسامبر،"الکساندر دوبچک" به سمت رییس پارلمان فدرال چکسلواکی انتخاب شد. یک روز بعد "واسلاو هاول" اولین رییس جمهور چکسلواکی آزاد پس از 1948 شد. با ریاست جمهوری هاول دانشجویان به اعتصاب خود پایان دادند و انقلاب مخملی به پیروزی نهایی رسید. پس از آن، نخستین انتخابات آزاد پس از 1946 در جون 1990 برگزار شد که نتیجه اش نخستین دولت کاملا غیر کمونیست چکسلواکی پس از چهل سال بود. اگرچه این کشور بدلیل بروز اختلاف های داخلی از 1993 به صورت توافقی به دو کشور چک و اسلواکی تقسیم شد اما حرکت انقلاب مخملی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ قاره اروپا به ثبت رسید .
تفاوت انقلاب مخملی با انقلاب رنگی
درروزهای اخیرمرتب دو واژه انقلاب مخملی وانقلاب رنگی بصورت مترادف هم به کارگرفته می شوند در حالی که نباید به صرف شباهت های ظاهری مثل مسالمت آمیز بودن ونقش گروه های دانشجویی و اصلاح طلب ئر بوجود آوردن آنها ، این دو حرکت را یکی دانست . باید گفت درواقع انقلاب مخملی با انقلاب رنگی از جنبه های مختلف با هم تفاوت اساسی دارند که به سه مورد مهم ان در اینجا اشاره می شود:
1- انقلاب مخملی درچکسلواکی به تغییر رژیم کمونیستی انجامید که در نهایت نظام سرمایه سالاری را در این کشورحاکم ساخت. درحالی که آنچه بعدها درصربستان سال 2000، گرجستان 2003 و اوکراین 2004 و قرقیزستان سال 2005 اتفاق افتاد تغییردولتها بود ونه تغییر نظام ها . به همین علت اصولا به کار بردن انقلاب برای حرکتهایی که تنها به تغییر دولتها منتهی می شود از لحاظ نظری دچار مشکل است.
2- نقش آمریکا درایجاد انقلاب مخملی درچکسلواکی همانقدرغیرمستقیم و در طولانی مدت بوده که در مورد شوروی وسایرکشورهای بلوک شرق مانند لهستان ،مجارستان و رومانی در شرق اروپا دراواخر دهه هشتاد اتفاق افتاد. درحالی که درمورد انقلاب های رنگین در صربستان وسایر کشورهای برجای مانده از شوروی ، براساس قرائن و شواهد آمریکا راسا وارد عمل شده و با طراحی هایی قبلی به تغیییرات مورد نظر خود در این کشورها اقدام کرده است.
3- مبانی نظری انقلاب رنگی با مبانی نظری انقلاب مخملی بطور کلی متفاوت است . انقلاب مخملی بیشتر ازطریق تبلیغات رسانه ای موسوم به رادیوی آزاد و تعاملات غیرعلنی با روشنفکران بلوک شرق دردورا ن جنگ سرد شکل گرفت درحالی که انقلاب های رنگی بر اساس مبانی جدید سیاست خارجی آمریکا در دوران پس ازفروپاشی شوروی ، طراحی و به مورد اجرا گذارده شد.
4- حاكمان اين كشورها به هيچ عنوان براي متوقف كردن تظاهرات عمومي از نيروي نظامي استفاده نكردند.
5- پيش ازتحولات رهبران اصلي انقلابهاي رنگي داراي سمتهاي مهمي چون صدارت يا وزارت بودند.
6- رهبران بركنار شده همچنان به حيات سياسي خود ادامه داده و شايد درصورت تغيير شرايط مجدداً به قدرت باز گردند. به اين معنا كه از تسويه حسابهاي سياسي انقلابي وخونين كه لازمه انقلابهاي بزرگ ميباشد،كوچكترين خبري نبود.اين درحاليست كه عمدهترين تفاوت انقلاب های متعارف از انقلابهای رنگين آنست كه دراولی انقلابيون براي پيشبرد اهداف انقلاب ، اگر ضرورت ايجاب كند، از كاربرد خشونت عليه حاكمان و حافظان موجود دريغ نميورزند. اما در حرکت های آرام، رهبران خشونت را نفی ميكنند و حتي الامكان به روشهاي مسالمتآميز تأسي ميجويند.
انقلاب درفرهنگ سياسی به معنای:"تغيير ناگهاني است كه درهرنظم اجتماعي، نهادي و سياسي مستقر،تحت تأثير نيروهاي معمولاً متشكل وبرترازنيروهاي حافظ نظم موجودونه درجهت جابجايي افراد،بلكه با هدف ايجاد يك نظم جديد به وقوع ميپيوندد". (آقابخشي و افشاريراد، 1383: 589)
در تعريف ديگر انقلاب گفته اند "يك حركت مردمي در جهت تغيير سريع و بنياني از ارزشها و باورهاي مسلط در نهادهاي سياسي، ساختارهاي اجتماعي، رهبري، روشها و فعاليتهاي حكومتي يك جامعه همراه با خشونت داخلي". بنابراين نظر به مفاد مذكور، عناصر و ويژگيهاي اصلي يك انقلاب عبارتند از:
1- مردمي بودن 2- سريع و ناگهاني بودن 3- با خشونت همراه بودن 4- ارزشهاي مسلط راتغيير دادن
5-نظام سياسي حاكم را دگرگون ساختن
براین اساس می بینیم که اساسا حرکت موسوم به انقلاب رنگی را نمی توان انقلاب نامید مع الوصف در فرهنگهاي علوم سياسي، علوم اجتماعي، روابط بينالملل و حتي حقوق بينالملل، مفاهيم مشابه ديگري وجود دارند كه هر يك ناظر بر تغيير و تحولات سياسي- اجتماعي ويژهاي بوده و بسته به نحوه و ميزان تحولات از همديگر متمايز ميشوند. از اين رو تعريف و مقايسه آنها در اين مقاله هم به درك روشنتر معناي انقلاب ميانجامد و هم تطابق واژهها با انقلابهاي رنگي را تسهيل خواهد بخشيد. مفاهيم فوق عبارتند از:
1-كودتا: اقليتي مسلح و مجهز به نيروي نظامي در مقابل اقليت ديگري كه حاكم بر اكثريت جامعه هستند، قيام كرده و وضع موجود را به نفع خود در هم ميريزد و خود جاي گروه قبلي را اشغال ميكند. در كودتاها اغلب با طراحي و حمايت قدرتهاي بزرگ خارجي در كشورهاي اقماري انجام ميگيرند، زيرا امكان كودتا در كشورهاي جهان سوم به دليل تمركز قدرت در يك گروه نخبه، فقدان سنن دمكراتيك، بياعتنايي عموم مردم و نبودن امكانات نهادي براي جانشيني زياد است.
2-شورش: بروز امواج نارضايتي در ميان قشر يا اقشاري از جامعه عليه نظام حاكم كه ممكن است موجب تغييراتي در سياستها، رهبري و احتمالاً نهادهاي سياسي بشود، ولي در آن حد نيست كه ساخت و ارزشهاي سياسي و اجتماعي را تغيير دهد و ديگر آنكه هدف شورش نفس تغيير است، بدون آنكه امر جايگزيني مورد توجه باشد. اين اصطلاح معمولاً براي اشاره به يك قيام ناموفق در برابر قدرت حاكمه به كار ميرود.
3-اصلاحات : كوشش براي تغيير محتاطانه در ساخت سياسي جامعه و در عين حال اجتناب از خشونت را اصطلاحاً رفرم مينامند. به تعبير ديگر، اقدام براي تغيير و تعويض برخي از جنبههاي حيات اقتصادي، اجتماعي و سياسي بدون دگرگون كردن اساس جامعه، مهندسي اجتماعي يا نقشهكشي اجتماعي يكي از انواع اقدامات اصلاحي است كه معمولاً براي جلوگيري از نهضت انقلابي صورت ميگيرد. (طاهري، 1373: 16-15) این درست است که حرکت انقلاب مخملی از جهاتی به انقلاب رنگی شبیه است و درامتداد آن با توجه به تحولات جهانی طراحی شده است. اما مترادف هم قراردادن هردو آنها موجب گمراهی در تحلیل واقعی حوادث پیش آمده درجمهوری های برجای مانده از شوروی ،خواهد شد.
اما ریشه جا افتادن این واژه در ادبیات سیاسی جهان چه بوده است ؟
مبانی نظری انقلاب رنگی
انتشار مقاله مشهورجوزف نای نظریه پردازآمریکایی تحت عنوان "قدرت نرم " power Soft درفصلنامه آمریکایی foreign policy درسال 1990 دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که بر اساس آن ایالات متحده بجای آنکه ازطریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتا نظامی درکشورهای رقیب اقدام کند تلاش خود را برایجاد تغییرات درکشورهای هدف از طریق تاثیرگذاری برنخبگان جامعه متمرکز می کند . براین اساس آمریکا می توانست بجای سرمایه گذاری میلیارد دلاری بر تئوری جنگ ستارگان به منظور مقابله با آنچه تهدید شوروی خوانده می شد به سرمایه گذاری بر نخبگان جامعه شوروی از طرق مختلف اقدام کند . پس از فروپاشی شوروی جوزف نای مقاله دیگری تحت عنوان «كاربرد قدرت نرم» در فصنامه فارن پالسی درسا ل 2004 منتشرساخت که تکمیل کننده نظرات قبلی او متناسب با تغییرات جهان درسالهای پس از فروپاشی شوروی و بویژه تحولات ناشی از واقعه یازده سپتامبر در روابط بین الملل بود.
درمقاله مذکور جوزف نای دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلوماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرد. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکار گیری "قدرت هوشمند" Smart power به مورد اجرا گذارده شد. براساس این نظریه آمریکا با استفاده از دیپلوماسی عمومی و قدرت هوشمند به برقراری نفوذ دربدنه جامعه هدف کمک می کند. این دیدگاه با دستورالعمل های اجرایی که توسط کارشناسان اطلاعاتی آمریکا نظیر دكتر "جين شارپ" تهیه شد در سطح رسانه های گروهی به مفهوم "انقلاب نرم " معروف شد . درواژه پردازی های ژورنالیستی معمول درجهان حتی حرکتهایی نظیر آنچه درمیان بودایان تبتی یا برمه ای انجام گرفت نیزانقلاب رنگی خوانده شد چراکه آنها هم از نماد های رنگی در مبارزاتشان سود جستند اگرچه به جایی نرسیدند. برای آنکه بتوان قضاوت دقیقی تری در باره آنچه که طراخی برای ایجاد انقلاب رنگی در ایران خوانده می شود داشته باشیم لازم است مولفه های اصلی انقلاب های رنگی را در کشورهایی که اجرا شده است مورد توجه قرار دهیم . بطور خلاصه مهم ترین این مولفه ها را می توان در عوامل زیر دسته بندی کرد:
مولفه های انقلاب رنگی
1- اقتدار گرایی
وجود یک رژیم اقتدارگرا درهمه کشورهایی که انقلاب رنگی در آنجا طراحی و اجرا شده است قابل مشاهده و بررسی است.
2- وابستگی به بیگانه
نفوذ وحضورقدرت خارجی و ارتباط با نهادهای درون حاکمیتی ازطریق بر قراری ارتباط با نخبگان جوامع
3- تغییر دولت ها نه تغییر نظام ها و حکومت ها
درهمه کشورهای مورد بررسی حکومت ها و ساختارهای تشکیلاتی انها تقریبا دست نخورده مانده اند اما دولتهای آنها به یک دولت غرب گرا تبدیل شده اند.
4- اعتراض ها و ناآرامی های مدنی از طریق مشارکت مستقیم مردم و رهبران مخالف
در این کشورها تغییرات ازطریق نا آرامی های مدنی که خون ریزی نداشته است به وقوع پیوسته است ونظام های حاکم به تغییرات دولت برای برخورد نکردن با مردم تن داده اند. مردم در کمپینگ های انتخاباتی قبل و بعد از انتخابات شرکت می کنند .
5- استفاده نمادین از رنگ بخصوص
به منظور ایجاد همبستگی نمادین و برگزاری راهپیمایی های اعتراض آمیز استفاده از رنگ خاص به عنوان مثال در اوکراین رنگ نارنجی در برابر رنگ آبی و سرخ کاملا قابل توجه بوده است
6- وجود دولتهای نوپا و متزلزل
در این کشورها اگرچه حکومتی اقتدارگرا بر سرکار بوده است اما دولتها ی حاکم بدلیل نداشتن الگوی مناسب حکومتی که با نیازهای اکثریت جامعه منطبق باشد دچار سردرگمی و تزلزل حکومتی هستنمد .
7- میزان توسعه یافتگی پائین یا در حال توسعه
از لحاظ اقتصادی این کشورها عمدتا دارای اقتصادی توسعه نیافته وبا ناکارامدی اقتصادی ناشی از رانت خواری ، رشوه گیری و سوءاستفاده از موقعیت های شغلی و در نهایت فساد اقتصادی هستند
8- وجود تعارض های اجتماعی
پائین بودن رفاه اجتماعی اکثریت مردم و وجود نوعی تعارض های نژادی ، قومی ، محلی و مذهبی
9-- مشکلات ساختار داخلی درون حکومتی
دراکثر این کشورها مناسبات ساختاری بصورت دقیق تعریف نشده ودریک دوران گذارازسیستم کمونیستی گذشته به شدت تمرکزگرا ، به سوی سیستم غربی که نهادهای سرمایه سالاری را تقویت می کند در حال حرکت هستند.
10- بکارگیری عوامل داخلی برای اجرای برنامه های طراحی شده
در کشورهایی که تاکنون انقلاب های رنگی اجرا شده اعم از اینکه مانند گرجستان و اوکراین موفق بودند ویا در مورد کشوری مانند روسیه سفید و ازبکستان با شکست روبرو شده اند، طرح های عملیاتی از طریق برقرای تماس با نهاد های مردم گرا مانند NGO ها وطرفداران حقوق بشر ونیز با بهره جویی از رسانه های گروهی طرفدار غرب به مورد اجرا درآمده اند . در این میان بیشترین سرمایه گذاری بر روی جوانان و بویژه دانشجویان شده است.
جمع بندی بحث
اکنون ببینیم آیا با وجود شباهت های ظاهری در مورد مولفه هایی که بر شماردیم می توان نتیجه گرفت که حرکت اعتراضی پس ازانتخابات درراستای اجرای طرحی است که آمریکا و متحدانش درغرب برای ایران تدارک دیده اند؟ به باور نگارنده پاسخ سئوال فوق به دلایل زیر منفی است:
1- واقعیت آن است که با وجود آنکه بعضی ازمولفه های یاد شده درایران هم کاملا وجود دارد اما نباید از یاد برد که شبهه بوجود آمده درافکارعمومی بخشی ازشرکت کنندگان درانتخابات که تعداد آنها هم کم نیست هیچ ربطی به آمریکا و نقشه هایش برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ندارد . بسیاری ازتحلیلگران می پذیرند به دلیل اینکه ایران به خواسته های آمریکا توجه ندارد و با اتخاذ سیاست مستقل خود،مانع اعمال هژمونی ایالات متحده درمنطقه می شود. به همین دلیل واشنگتن همه امکانات خود را برای تغییررفتار ایران دردرجه اول ودرصورت امکان پذیر نشدن، تغییرحکومت ایران را ازهرطریق ممکن دردستورکار خود دارد. اما این تحلیل به معنای این نیست که هرنوع حرکتی را درچهارچوب اعتراض مسالمت آمیزبه صرف همسو دانستن با مقاصد آمریکا،محکوم به وابستگی به بیگانه ودر نتیجه توجیهی منطقی برای سرکوب و برخورد با اشد مجازات دربرابر آنها بدانیم. باید توجه داشت به صرف نسبت دادن خواست میلیونها نفربرای تغییروانجام اصلاحات به وابستگی وهمسویی با آمریکا، انگلیس و اسرائیل، نمی توان شبهه بوجود آمده درباره اصالت نتایج انتخابات راازبین برد.
2- اینکه آمریکا و جهان غرب به اسم دفاع از حقوق بشر و دموکراسی این حق را برای خود قائل هستند که ازحرکت بوجود آمده درراستای منافع خود بهره برداری کنند، نمی تواند بهانه منطقی برای آن باشد که ما بپزیریم کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری و وابستگان ستادهای آنها برای بی اعتبارکردن انتخابات از خارجی ها دستورمی گیرند ودرچهارچوب انقلاب مخملی یا رنگی سازمان دهی شده اند . بلکه بیشتر این شبهه در ذهن برجسته می شود که این اتهام توجیه منطقی برای مقابله با کسانی است که در مسیر احقاق حقوق مورد ادعای خود دست به اسلحه نبرده اند بلکه بصورت مسالمت امیز راهپیمایی می کنند.
3- براستی چگونه می شود باور کرد که آمریکا درسالهای اخیرموفق شده اینچنین سیاست خود را درایران به پیش برد که دورئیس جمهورسابق به همراه یک رئیس مجلس اسبق ونخست وزیر دوره دفاع مقدس را با خود همراه کند ؟ آیا می شود باورکرد آنها خود فروخته به آمریکا یا فریب خورده آنها باشند؟ اگراین نظررا بپزیریم چه کسانی باید برای فراهم کردن شرایط چنین نفوذی مواخذه شوند؟
4- باید قبول کرد که شبهه بوجود آمده درباره سلامت انتخابات ناشی ازعملکرد غلط مسئولین اجرایی و نظارتی انتخابات است. ربط دادن آن به بیگانگان صورت مساله را پاک نمی کند.
5- درایران همه کاندیداها ورهبران اصلی اصلاحات دردرون نظام جمهوری اسلامی هستند و بیش ازآنکه خواهان تغییرنظام که موجب خلع خودشان ازقدرت می شود، باشند خواهان تغییر و انجام اصلاحات برای تداوم نظام هستند .این افراد را نمی توان با کسانی که بیرون نظام برای براندازی تلاش می کنند مقایسه کرد . دراین باره دلایل متعدد دیگری هم می توان برشمارد.
جان کلام آنکه نباید بجای متقاعد سازی نخبگان به سمت سناریو سازی برای آنها پیش رفت. اگرمی خواهیم ایرانی آزاد ومستقل با مردمی دین باوروخدا جوداشته باشیم باید به راه مفاهمه ملی وتعامل سازنده با یکدیگر بازگردیم . ما باید باور کنیم که می توان با همکاری هم درمقابل مداخله بیگانگان راست قامت باشیم .