در نقد مقاله انقلاب رنگی
سلام بردکترعزیزشماهمینقدرکه وقت می گذارید و مطلب رامی خوانید ونقطه نظرات خود را برای بنده ارسال می کنید انگیزه بیشتری برای من می شود تا موارد ی را که به نظرم مهم است به عرض برسانم در باره مطالب مطرح شده موارد ذیل قابل تعمق است مرقوم فرمودید :
بنده همچنان براعتقادم هستم که شما در فضای اخبار و مطالب و تحلیلهای موجود در فضای رسانه ها و اینترنت همان تحلیل قالبی را تایید کرده اید که بر این فضاها حاکم است.
من بحث بازی با کلمات را ندارم اما شما بهتر از من می دانید که بکارگیری صحیح کلمات برای انتقال مفاهیم بسیاراهمیت دارد تا قضاوت دقیق تری بوجود بیاید تا دعوای انب و انگور نشود.
"تحلیل قالبی" ازآن جهت قالبی نیست که عده ای آنرا تکرارمی کنند وفضای رسانه ای چهارچوب انرا تعین کرده است بلکه از آن جهت قالبی است که چهارچوب معینی از سوی حکومت پیدا کرده است و به فرموده و سفارشی ازسوی رهبران جامعه است . شاید بهتراست نوع مورد نظرشما را "تحلیل غالبی" بنامیم که از سوی رسانه ها و مطبوعات بر افکار تحلیل گران غلبه پیدا کرده است . بنابراین بنده حداکثر تحلیل القاء شده از سوی مطبوعات داخلی مخالف و رسانه های خارجی ضد ایرانی را تکرار کردم .اگرچه در این مورد تردید جدی دارم اما به هر حال تحلیل من مصداق تحلیل قالبی به مفهوم آنچه که حکومت ترویج می کنند ودیگران باید انرا تبیین و تفسیر کنند نیست.
بر خلاف جنابعالی فکر میکنم تحلیل قالبی رسمی در ایران این است که صحنه گردانی حوادث اخیر در ایران با امریکا است (البته صحیح تر این است که نقش انگلیس در این صحنه گردانی بیشتر از امریکا ذکر می شود)
برادرعزیز شما به خوبی واقف هستید از مدتها قبل صبح تا شب صدا و سیما به مردم می گوید آمریکا در ایران می خواست انقلاب مخملی به راه بیندازد که با شکست روبرو شد . این جریان بوِیژه بعد از اظهارات رهبری در نماز جمعه که گفتند این احمق ها می خواستند در ایران انقلاب رنگی راه بیندازند و فکر کردند اینجا گرجستان است ، شدت بیشتری گرفت . شما مقاله های روزنامه های کیهان ، جوان ، ایران ، وطن امروز ، رسالت ، سیاست روز و غیره را ببینید آدرس دقیق به شما می دهند که همین آقایان مجری انقلاب مخملی در ایران هستند منشاء این تحلیل مراجع رسمی کشورهستند اسم این تحلیل می شود تحلیل قالبی که می تواند درست باشد و می تواند غلط باشد اما قطعا سفارشی است و از ذهن تحلیل گر خلاق که سعی می کند واقعیت ها را ببیند و مستقل فکر کند و نتیجه بگیرد ، ساخته نشده است. بله صحنه گردان آمریکا و انگلیس معرفی می شود اما روش اجرایی آنها انقلاب مخملی یا رنگی معرفی می گرد در ادعانامه دادستانی علیه متهمان هم به صراحت به ان اشاره دارد شما در ادامه به ان بخسش از تبلیغات و تحلیل های معتقدان به تقلب در انتخابات و تعداد اندک مطبوعات داخلی طرفدار این نظر و رسانه ای خارجی و فضای اینترنت اشاره دارید و می نویسید :
اما در فضای رسانه ای غیر رسمی و مطبوعات قضیه دقیقا برعکس است و کاملا در جهت تحلیل جنابعالی در نفی تلاش هدفمند برای تغییر دولت یا نظام می باشد. از این رو است که درج مقاله شما در اعتماد ملی و حیات نو و ... معنی دار میشود و این رسانه ها و فضای حاکم بر آنها نوشته شما را کاملا در راستای تحلیل قالبی خود می بینند.
بنده نه تحت تاثیر این فضا بلکه بر اساس برداشت خودم از تحولاتی که آمریکا تحت عنوان انقلاب رنگی سازمان دهی کرده است ، تحلیل خودم را حتی اگر اشتباه هم باشد ارئه کرده ام . به عنوان مثال مولفه های ده گانه انقلاب رنگی را از فضای حاکم بر آنچه رسانه های مخالف می گویند، استخراج نکرده ام چون اصولا چنین تقسیم بندی را در مقاله ای ندیدم ، بلکه بر اساس آنچه که در صربستان ، گرجستان ، اوکراین و قرقیزستان اتفاق افتاده ازبایگانی شخصی که طی سالها یاداشت برداری از تحولات این کشورها داشتم ارائه کرده ام. ممکن است به بعضی از این مولفه های دهگانه در نوشته ها و حرفهای این وآن اشاره شده باشد اما به یقین شما نمی توانید همه این موارد را در تحلیل های روزانه این آقایان پیدا کنید. اما نکته مهم آن است که مصداق یابی برای این انقلاب رنگی در ایران و اینکه مثلا میلوسویچ ایران کیست ؟ یوشچنکو وتیموشینکو که مجری سیاستهای آمریکا بودند در ایران چه کسانی هستند انقلاب رنگی که بخودی خود بوجود نمی اید باید عوامل داخلی داشته باشد . یاناکوویچ که در انتخابات سال 2004 پارلمان اوکراین تقلب کرده بود و ددیوان قانون اساسی این کشور پس ازانجام تظاهرات گسترده رای به انجام تقلب و برگزاری مجدد انتخابات را صادر کرد در ایران چه مصداقی دارد . می دانم که منظور شباهت های کلی است نه افراد اما به هر حال باید روشن شود که اگرآمریکا انقلاب رنگی در ایران به راه می اندازد از چه کسانی کمک می گیرد و مکانیزم اجرای آن چیست و اصولا چه شباهت ماهوی بین نظام ایران و این کشورها وجود دارد؟
شما در ادامه مرقوم فرمودید :
همانگونه که قبلا عرض کردم مرور تاریخی تان بر وقایع انقلابهای رنگین در کشورهای دیگر کاملا مفید و قابل استفاده بود اما جمع بندی آخر بویژه آن جا که طرح موضوع انقلاب مخملی در ایران را محمل حکومت برای سرکوب مخالفان خود که در تظاهرات مسالمت آمیز شرکت کرده بودند دانسته بودید به نظر حقیر بی ارتباط با مقدمه تاریخیتان بود.
برادر عزیز این اشکال کار من است که نتوانستم به مخاطب نشان دهم که مولفه های انقلاب رنگی در ایران وجود ندارد. اما در باره اینکه این فرض در ذهن یک تحلیل گر است که دلیل اصرار بر سازمان دهی انقلاب رنگی در ایران ، توجیه برخورد خشن با افرادی است که تظاهرات مسالمت آمیزمی کردند ، چگونه می شود این فرض منطقی را رد کرد . با ارائه اطلاغات دیق تر و شفاف تر و رو کردن دست آمریکا و نوکرانش در انگلیس و غیره تا روشن شود امثال من تحلیل غلط کردند چون اطلاعات غلط داشتند و گرنه قطعا در راستای منافع بیگانه تحلیل نکردند . اینکه آمریکا می خواهد از تحولات بوجود آمده به نفع خود بهره برداری کند یک بحث است و اینکه افراد بازی آمریکا را خورده اند بحث دیگری است شما در ادامه نوشتید:
در یک جمع بندی دیگرهم تشکیک کرده بودید که چگونه ممکن است امریکا و دشمنان بتوانند دو رئیس جمهورسابق، یک نخست وزیرسابق ویک رئیس مجلس سابق را با خود همراه کنند؟ من با کمال معذرت در این تشکیک شما مبنای استدلالی و حتی تبیینی قوی ندیدم. کسی نمیگوید که این افراد با امریکا همراه شدند.
جسارتا شما نمی گوئید، اما کافی است به روزنامه ها ی مورد اشاره و تحلیل های صدا و سیما نظری بیفکنید حتما می پذیرید که بخش وسیعی از تبلیغات رسمی چنین می گویند
مبانی تاریخی و نظری انقلاب مخملی هم چنین چیزی را نمیگوید. واقعیت این است که افراد و جریانهایی با انگیزه های کاملا متفاوت اما مشترک در یک هدف بصورت مقطعی درکناریکدیگر جمع شدند و یک هدف مشترک یعنی حذف واسقاط احمدی نژاد را دنبال کردند. روشها، شعارها، اهداف، مطالبات و اقدامات این مجموعه بسیارشباهت با تلاش برای انقلاب رنگین داشت. شعارهای ساختار شکن، مطالبات حداکثری بدعت وار، ریختن گسترده مردم به خیابانها، اصرار بر نمادها و ... شباهت این حرکت را با سایر موارد انقلاب رنگین یا مخملی (با تسامح) نشان داد. در این میان افرادی هم در رده های پائین تر مستقیما با خارج ارتباط داشتند. کل داستان این است.
دکترجون جوهر تحیل من دقیقا همین است که شباهت های ظاهری بین دو پدیده سیاسی نباید ما را به گمراهی در تحلیل بکشاند در این بخش به چند مساله اساسی باید توجه کرد
1- منشاءخارجی حرکت باید دقیقا روشن شود آیا مثل حرکتی که آمریکا در اوکراین و گرجستان سازمان دهی کرد حرکت در ایران منشاء خارجی دارد و در واقع صحنه گردان اصلی آن امریکا است؟در آن صورت می توان حرکت در ایران را با ان حرکتها یکی دانست.
2- بازی گردان ها و رهبران اصلی حرکتها باید در راستای منویات آمریکا و غرب حرکت کنند. اگر ثابت شود این رهبران دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند خوب در این صورت می شود گفت در راستای منویات آمریکا حرکت کردند یا لااقل خواست مشترک با آمریکا دارند اما کسانی که مدعی هستند در داخل نظام حرکت می کنند و سالها هم در این نظام امین بودند و مسئولیتهای عالی داشتند چطور می شود که یک دفعه همه ضد نظام بشوند؟ و در واقع با سرنگونی نظام که آنها دیگر جایگاهی ندارند وموقعیت خود را از دست می دهند.
3- اهداف و سیاستها و روش ها ی آنها باید منطبق با انقلاب های رنگی باشد شعارها و نماد ها که ملاک قضاوت نیست. واقعا اهداف کدام یک ازاین چهارنفربا اهداف غرب و آمریکا یکی است مردمی که به نتایج این انتخابات اعتراض دارند با کدام یک از سیاستهای غرب موافق هستند رهبران آنها در چه زمینه های با غرب مشترک هستند؟ واقعا الگوی غرب برای ایران خاتمی یا هاشمی یا کروبی است؟ از لحاظ روش ها هم باید توجه کنیم راه انداختن کمپینگ های انتخاباتی که در خیلی کشورها مرسوم است استفاده ازرنگها اگر ملاک باشد در آمریکا سالها است که رنگ قرمزو آبی برای دموکراتها و جمهوری خواهان استفاده می شود در آنجا این شباهت ملاکی برای وقوع انقلاب رنگی است ؟ ارتباط کدام یک از آنها با آمریکا اثبات شده است شما در ادامه نوشتید:
اما اینکه این حرکت را "تحرکی مردمی برای احقاق حقوق از طریق مسالمت آمیز" بنامیم به نظرم کم توجهی به همه ابعاد است. این عرض من به معنی تایید همه اقدامات اجرایی یا رسانه ای حاکمیتی برای مدیریت این قضیه نیست بر عکس به نظر من مدیریت بهتری بویژه در بعد رسانه ای میشد بشود اما در مقابل معتقدم افسانه فرض کردن "انقلاب مخملی" و الگو گرفتن از آنچه در کشورهای دیگر اتفاق افتاد تبرئه بی دلیل حرکت اخیر است و باید کمی با دقت و همه جانبه نگری بیشتری به تحلیل در این مورد پرداخت.
برادرعزیز بنده می پذیرم این اشکال برنوشته ام وارد است که به این واقعیت اشاره نکردم که بالاخره در این اوضاع آشفته کسانی هم بودند که درمیان مردم عادی، از شرایط سوء استفاده کرده و با تحریک مردم به آتش زدن سطل آشغال ها به بهانه مبارزه با گاز اشک آور و شکستن بانکها که جزو اموال عمومی است و حمله به مراکزانتظامی و بسیج و غیره فضای بدبینی و ناامنی بوجود بیاورند اما با کسانی که راهپیمایی مسا لمت آمیز می کردند و با سکوت ودرکمال آرامش تا میدان آزادی رفتند باید اینگونه برخورد شود آنها بخاطر همسویی با منافع آمریکا اغتشاشگر معرفی می شوند یا چون به تحلیل قالب که معتقد است این انتخابات در کمال صحت با اشکالات جزئی برگزار شده است ،باوری ندارند . روشن است اگر مردم در خانه می ماندند و اعتراض هم نمی کردند متهم به به راه انداختن انقلاب مخملی نمی شدند ولو انکه در گوشی و پچ پچ کنان نتایج انتخابات را زیر سئوال می بردند .
مشکل آنجا است که باید این مردمی را که حتی اگر اقلیت هم باشند، متقاعد کرد و مشروعیت نظام را به معنای واقعی آن در اذهان احیاء کرد با داغ و درفش نمی شود مشروعیت کسب کرد حتی اگر پشتیبانی اکثریت را داشته باشیم. اما در پایان سوء تفاهمی شده است در باره انچه که نوشتید :
ضمن اینکه درپایان فرموده بودید یکی ازآفات تحلیل سیاسی غرق شدن درانبوه اطلاعات جهت دار است. من هم کاملا با این نظرموافقم اما فکرنمی کنم بنده مصداق چنین آفتی باشم. چون به دلیل طبیعت شغلی روزانه در معرض بیشترین اطلاعات جهت دار"مخالف با تحلیل های رسمی" هستم واگرهم قرارباشد تحت تاثیر قرار گیرم باید در راستای مخالف آنچه باشد که در بالا مختصرا به آن اشاره کردم.
من مصداق غرق شدن در تحلیل ها و اطلاعات گوناگون را شما نمی دانم بلکه در درجه اول خودم را مصداق آن یافته ام چرا که به هرحال وقتی آدم صبح تا شب درمعرض اطلاعات و اخبار یکسویه یا چند سویه قرار گرفت باید حسابی آدم خود ساخته و معنوی چون شما باشد تا کمترتحت تاثیرقرار گیرد.