تاثیر حادثه یازده سپتامبر2001بر روابط روسیه وآمریکا
امریکایی ها با فرافکنی بحران به خارج کشور عملا با ایجاد فضای مظلوم نمایی بین المللی توانستند بخش مهمی ازجهان ازجمله روسیه را به بهانه خون خواهی و مبارزه با تروریسم، با خود همراه کنند. علاوه براین کاخ سفید بهانه ای پیدا کرد تا به اصطلاح شعار مبارزه علیه دشمن جدید یعنی "تروریسم " را جایگزین مبارزه با بنیاد گرایی کند که پس از فروپاشی شوروی جایگزین مبارزه با کمونیسم شده بود. زیرا این نوع دشمن سازی برای توجیه سیاست های نظامی گری امریکا وصرف میلیارد ها دلار برای ساختن سلاح های مخرب ، برای توجیه افکار عمومی مورد نیاز است . دراین مظلوم نمایی نوعی احساس هم دردی و همکاری روسیه را با آمریکا شاهد بودیم چرا که روسیه مدعی بود در چچن از هواداران خط مشی طالبان افغانستان ضربه خورده است براین اساس مسکو موافقت کرد که امریکایی ها وارد صحنه آسیای مرکزی و قفقازشوند این همکاری درحالی بود که اگرروسها این امکانات را دراختیار امریکایی نمی گذاشتند زمینه محیطی منطقه به گونه ای بود که آمریکا مجبور بود فعالیت های خود را بسیارمحدود کند. امریکایی ها بدون موافقت روسها نمی توانستند اجازه حضور در پایگاه خان آباد ازبکستان و ماناس قرقیزستان راکسب کنند. پس فضای سازی مثبت برای هردو کشور، باعث نوعی همکاری مشترک درمقابل دشمن مشترک یعنی " طالبان " شده بود .
دوم انکه با گذشت زما ن و بویژه از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003 ، روسها متوجه شدند آمریکایی ها توافق های خود را با آنها را نادیده می گیرند و یک نوع یکجانبه گرایی را در عرصه جهانی در دستور کار خود قرار داده اند. حمله امریکا به عراق تعاملات میان روسیه و ایالات متحده را با چالشی دیگر رو به رو ساخت . زیرا آمریکا به کشوری حمله کرده بود که هم پیمان روسیه بود و منابع سرشار نفت و گاز داشت که شرکت های روسی در ان سرمایه گذاریی کرده بودند. این موضوع اولین جرقه مناقشات میان روسیه وعمیق تر شدن اختلاف ها بین واشنگتن و مسکوشد. به همین جهت از دور دوم ریاست جمهوری پوتین در سال 2004 شاهد تغییرسیاست روس ها در برخورد با امریکا بودیم. در ان زما روسیه به دلیل بدهی های خارجی به غرب و مشکلات اقتصادی نمی توانست قدرت مانور زیادی در برابر تهاجم آمریکا به عراق داشته باشد اما بعدها به دلیل افزایش قیمت نفت و بهبود وضعیت اقتصادی روسیه ، کرملین توانست علاوه بر پرداخت بدهی های خود به تقویت ارتش و بازسازی قدرت نظامی خود بپردازد . در نتیجه قدرت چانه زنی روسیه در برابر غرب افزایش یافت . به گونه ای که اگر روزی صحنه تقابل روسیه و امریکا اروپا بود اما اکنون افعانستان و ادامه حضور امریکا درآسیای مرکزی به دغدغه دولت مردان کرملین تبدیل شده است .
با گذشت زمان حضور نظامی امریکا در افغانستان که روسها یک با در دهه 1980 میلادی با 140 هزار سربازدرآن شکست خورده اند، منافع تعریف شده روسیه را دراین منطقه با تهدیدی جدی روبروکرد. اما جالب آن است که روسیه برای آنکه بتواند در افغانستان امروز نقش آفرینی بیشتری داشته باشد ضمن ادامه همکاری با گروههای متشکل درجبهه متحد شمال که در برابر طالبان شکل گرفته بود ، بازهم به همکاری با امریکا تن داده و آسمان خود را برای ترانزیت ادوات نظامی و پشتیبانی لجستیکی آمریکا در افغانستان باز گذاشته اند. تا شاید آمریکا نقش آفرینی روسیه در افغانستان را به رسمیت بشناسد. اما بطور قطع روس ها اینبار هم اشتباه کرده اند و نتیجه منفی چنین همکاری را بزودی در خواهند یافت
در زمانی که آمریکا جنگ علیه طالبان و القاعده را آغاز کرد به دو دلیل روسها فکر می کردند این یک همکاری برای مبارزه با دشمن مشترک می تواند باشد. چراکه مبارزه علیه طالبان به نفع منافع ملی روسها تفسیرمی شد. مسکوجنگ علیه القاعده را مکمل مبارزه برضد بنیاد گرایی درچچن میدانست ازنگاه مقام های کرملین اگرریشه این گروه ها درافغانستان خشک شود کمک های لجستیکی به چچن هم قطع خواهد شد.البته این ارزیای و تلقی اشتباه بود زیرا جریان مبارزه استقلالخواهی درچچن با قدمت بیش از دو قرن ریشه در گرایش های ملی گرایانه چچنی دارد که از لحاظ فرهنگی و تاریخی قرابتی با روس ها ندارند .
از جنبه دیگر روسها با شعار مبارزه با تروریسم نیز بسیار موافق بودند زیرا با این شعار می توانستند به هر نقطه ای مانند چچن به بهانه مبارزه با بنیاد گرایی و تروریسم لشکرکشی کنند . و با مخالفت غرب هم روبرو نشوند. اما در سال 2003 زمانی که امریکایی ها به عراق حمله کرد ند، معادلات قدرت بین المللی دستخوش تغییرات اساسی شد. حمله به یکی بزرگترین تولید کنند گان نفت در جهان، برای روسیه که صدام متحد نزدیکش بود، به مثابه یک تهدید جدی در نظر گرفته شد. زیرا رقیب مسکو یعنی واشنگتن اکنون ذخایر بزرگی ازنفت وگاز را تحت سلطه خود قرار می داد که می توانست توازن استراتژیک را بر هم بزند. در نتیجه روسها مخالفت خود را با حمله آمریکا به عراق ،بارها اعلام کردند اما قدرت کافی برای انکه بتوانند به تنهایی مانع حمله آمریکا بشوند ، نداشتند. روسیه قدرت و جسارت بر عهده گرفتن مدیریت جهانی مخالفان جنگ را هم نداشت. به همین خاطر روسها به همراه فرانسه و المان نتوانستد جبهه متحدی را در مقابل اقدامات امریکایی ها انجام دهند .هرسه این کشور ها در شعار مخالف حمله جدی امریکا به عراق بودند اما این شعار هر گز در عمل به اقدام موثر بازدارنده تبدیل نشد . این مساله بر مناسبات روسیه و اروپا نیز تاثیر منفی گذاشت زیرا مسکو به همرا ه قدرت های بزرگ اروپایی سر موضوعی که با یکدیگر اتفاق نظر داشتند نتوانستند به اشتراک برسند . شاید این مساله تحت تاثیر بحران های بالکان و درگیری های میان روسیه و اتحادیه اروپا در اواخر دهه نود بود.
تا اینکه کنفرانس امنیت جهانی در مونیخ آلمان در بهمن 1385 به نقطه عطف دیگری در روابط روسیه و غرب بخصوص امریکا تبدیل شد. در واقع پوتین از سال 2004 و با آغاز دوره دوم ریاست جمهوری اش نشان داد درحال نوعی بازنگری درمناسبات خود با غرب است. این بازنگری در دکترین امنیتی روسیه و همچنین دکترین نظامی و سیاست خارجی به موازات یکدیگر پیگری شد. تا ما در نهایت شاهد دگرگونی نسبی درهرسه بعد بودیم . نکته قابل توجه این بود که روسیه به مرور زمان و با افزایش قیمت نفت بدهی های خود به کشورهای نظیر آلمان وفرانسه را پرداخت کرد و توانست با قدرت مانوربیشتردرعرصه های بین المللی به عنوان بازیگری تاثیر گذارنقش آفرینی کند. رشد اقتصادی وابسته به نفت و صادرات مواد خام منجر به نوسازی ارتش روسیه شد . در این دوران ما شاهد حضور پر رنگ تر نه تنها در عرصه های نظامی بلکه سرمایه گذاری های اقتصادی در بازارهای کشورهایی نظیر ونزوئلا و بولیوی بودیم .
با درنظر داشتن پارامترهای فوق در یک ارزیایی دقیق ترمی توانیم ،کنفرانس امنیتی مونیخ را به نوعی اعلام علنی و رسمی روسیه برای تغییردرمناسبات ویارگیری های بین المللی جدید این کشور ارزیابی کنیم . پوتین درسخنان خود در این کنفرانس از نقش مخرب گسترش ناتو سخن گفت و اظهار داشت روسیه به دنبال جهانی چند قطبی است وعملا با یکجانبه گرایی امریکا به مخالفت پرداخت . این مخالفت صحنه معادلات روابط روسیه و امریکا راازصلح سرد به تعبیر آقای کوزروف وزیرامور خارجه دوره بوریس یلتسین به جنگ سرد جدید تغییر داد . جنگ سرد جدید با جنگ سردی که در دوران جهان دو قطبی حاکم بود بسیار متفاوت است زیرا هیچ گاه جهان دیگربه آن دوران بازنمی گردد. اما به هرحال شروع اختلاف نظرهای تازه بین واشنگتن و مسکو حکایت از چالش های جدید رد روابط بین الملل با شکل جدیدی بود .
سخنرانی پوتین در اجلاس امنیتی مونیخ فرصتی را برای رئیس جمهور روسیه فراهم آورد تا وی بتواند نقطه نظرات متفاوت خود را از این تریبون به جهان اعلام کند.