گام ششم احتمال
بنابراين نظريه احتمالات راههاي صحيح محاسبه درصد احتمال وقوع يك حادثه مورد نظر را در شرايط مختلف به ما نشان مي دهد .
مثال : رياضي دانان عددي بين صفر و يك را به عنوان احتمال يك رويداد تصادفي مي دانند . احتمال شير آوردن در پرتاب يك سكه ½ است همانطور كه احتمال خط آوردن هم ½ است . چرا كه دو وضعيت بيشتر براي پرتاب يك سكه سالم اتفاق نمي افتد . اگر وضعيت زمين عادي باشد احتمال نيامدن شير يا خط صفر است و احتمال آنكه شير يا خط بيامد يك است چرا كه جمع ½ به علاوه ½ مي شود يك.
رشد و تكميل قوانين مربوط به احتمالات، موجب گسترش نظريه احتمالات در بازرگاني و اقتصاد هم شد. امروزه از اين نظريه در مباحث تحليل سياسي و پيش بيني رفتارهاي سياستمداران به خوبي استفاده مي شود.
اما بايد توجه داشت به دليل انكه موضوع كاربرد نظريه احتمالات در مباحث سياسي كاملا جديد هستند، در كتابها ي مربوط به علوم سياسي و بويژه در تحليل سياسي تحولات منطقه اي وبين المللي هنوز تئوريزه نشده اند .با وجود انكه معمولا در تحليل هاي ارائه شده در رسانه هاي گروهي و مطبوعات از اين نظريه در موارد بسيار زيادي استفاده مي شود ،اما جاي تدريس ان در دانشكده هاي علوم سياسي وبه تبع ان در رساله هاي فوق ليسانس و دكترا خالي است .اما به هرحال نگارنده بر اساس تجربه و مطالعات محدود خود در اين بخش مباحث پايه اي را در مورد چگونگي استفاده از نظريه احتمالات در تحليل سياسي مطرح كرده است شايد علاقه مندان به اين مباحث بتوانند مطالعات وتجربه هاي خود را در سطح دانشگاه ها و مجامع علمي ارائه دهند .
2-6 كاربرد نظريه احتمالات در تحليل سياسي
براي آنكه يك تحليل گر سياسي بتواند تحولات مربوط به يك پديده سياسي را بررسي كند از سه جنبه مي تواند از نظريه احتمالات كمك بگيرد
اوّل : بررسي حدس و گمان ها در مورد دلايل وقوع يك حادثه .
دوّم : بررسي احتمالات موجود درباره تأثيرات وقوع يك رويداد .
سوّم : بررسي تحولات آينده يك پديده سياسي و احتمالاتي كه ممكن است در مورد آن پديده در آينده رخ دهد.
قبل از هر چيز بايد گفت براي آنكه يك تحليل گر سياسي بتواند از نظريه احتمالات در تحليل خود استفاده كند، لازم است با قوانين عمومي (( منطق )) آشنا باشد.
منطق در واقع قانون و راه صحيح فكر كردن را به انسان مي آموزد .
يعني با استفاده از قوانين ((منطق) مي توانيم احتمالات منطقي يك پديده سياسي را شناسايي و معرفي كنيم.علاوه براين (( منطق )) معيارها و مقياس هايي را به ما مي آموزد كه با استفاده از آن معيارها ، مي توانيم ازغلط بودن يا صحيح بودن احتمالاتي كه درمورديك پديده سياسي درنظر گرفته ايم،مطلع شويم بنابراين لازم در ابتداي بحث با آن دسته قوانين منطقي كه در نظريه احتمالات در تحليل سياسي كاربرد دارد آشنا شويم.
1-2-6 قوانين عمومي (( منطق )) و كاربرد آن در احتمالات مربوط به يك پديده سياسي
براي آنكه بتوانيم در تحليل يك رويداد سياسي احتمالات صحيحي را در نظر بگيريم لازم است از قوانين عمومي (( منطق )) درجاي مناسب خود استفاده كنيم .بنابراين در اينجا با تعدادي از اين قوانين كه ساده تر هستند ودر فرضيه سازي و احتمال پردازي در يك تحليل سياسي كاربرد دارند ،آشنا مي شويم .
• چگونه فرضيه سازي كنيم
• تعريف فرضيه سازي :
ارائه دلايل منطقي و عقلي براي توجيه يك رويداد سياسي در راستاي كشف عواملي كه موجب بوجود امدن ان رويداد شده و يا تاثيراتي كه پديده مورد نظر بر ساير تحولات مرتبط با ان خواهد گذاشت .
براي كشف دليل يا دلايل وقوع يك رويداد يا تشكيل يك پديده سياسي بايد فرضيه هاي مختلف را در نظر گرفت . اين اقدام از جمله مهم ترين فعاليت هاي ذهني است كه يك تحليل گر بايد انجام دهد. هر چقدر اين فرضيه سازي منطبق با واقعيت ها ي موجود در خارج از ذهن تحليل گر سياسي باشد، آن فرضيه سازي به حقيقت نزديك تر است و امكان غلط بودن آن كمتر است.براي فرضيه سازي بايد از قوانين احتمالات و منطق استفاده كرد تا در اين راه ،راحتر و دقيق تر و مطمئن تر گام برداريم .
• نكته مهم:
بايد توجه داشت فرضيه سازي در تحليل سياسي با نظريه پردازي در علوم سياسي تفاوت اساسي و كلي دارد و نبايد اين دو موضوع را باهم يكي دانست. درفرضيه سازي تحليل گر سياسي با استفاده از قوانين منطقي ودرك وانديشه شخصي خود وبا بهره گيري از تجربه هاي گذشته سعي مي كند احتمالاتي را كه صحيح مي داند در قالب فرضيه هاي مختلف در باره يك يا چند رويداد مرتبط با هم مطرح كند.در حالي كه در مباحث مربوط به نظريه پردازي، دانشمندان كوشش مي كنند به سئوال هاي اساسي و پايه اي جامعه پاسخ دهند .نظريه پردازان براي ارائه اين پاسخ ها سال ها مطالعه و تحقيق مي كنند و از شيوه هاي علمي براي ارائه نظرات خود بهره مي گيرند.معمولا اگر اين پاسخ هاي علمي به سئوال هاي اساسي از طرف ساير دانشمندان و كارشناسان عالي رتبه پذيرفته شد ،در اين شرايط يك "نظريه " جديد شكل گرفته است .البته هيچ نظريه اي مطلق نيست و ممكن است پس از گذشت سالها بخشي از ان يا حتي همه ان بوسيله صاحب نظران ديگر نقد وبررسي ويا حتي رد شود.
اكنون كه باتعريف فرضيه سازي و تفاوت آن با نظريه پردازي آشنا شديم دراينجا بايد به اين سئوال اساسي پاسخ داده شودكه كدام قوانين منطقي درفرضيه سازي براي تحليل سياسي رويدادها به ما كمك ميكنند ؟ در پاسخ به اين سئوال مهم سه مورد ازمهم ترين قوانين منطقي را ذكر مي كنيم همينجا توجه مي دهيم كه براي ساده تر شدن بحث از پرداختن به همه قوانين منطقي مرتبط با اين موضوع اجتناب كرده ايم علاقه مندان مي توانند براي آشنا شدن بيشتر بااين مباحث به كتابهاي مربوط به آموزش منطق مراجعه كنند.
2-2-6-قوانين منطقي كه در فرضيه سازي كاربرد دارند
قانون اول :اجتناب از شبيه سازي هاي غلط
هر گردوي گرد است اما هر گردي گردو نيست
اين ضرب المثل ساده يكي از پايه اي ترين مباحثي را كه هر تحليل گر سياسي بايد در فرضيه سازي به آن توجه داشته باشد،دربرمي گيرد.پيام اصلي اين قانون ان است كه نبايد هر رويدادي را به صرف شباهت هاي ظاهري داشتن با رويداد ديگر ،به ان ربط دا د و نتايج يكساني از ان به دست آورد .
مثال:همانطور كه آمريكا عراق را كمتر از سه هفته به اشغال خود در آورد به همين دليل مي تواند ايران را به راحتي اشغال كند . واضح است كه اين تحليل غلط بر اساس فرضيه اي غير منطقي عنوان شده كه "عراق مثل ايران"است.علت ارائه اين فرضيه غلط كه منجر به تحليل اشتباه شده است ،ناديده گرفتن قانون منطقي است كه ذكر شد.حالا چرا عراق شبيه ايران نيست بايد در جاي خود بررسي شود در اين مرحله براي آسان تر شدن مباحث فرض مي گيريم كه شما هم با نگارنده موافق هستيد كه از بسياري جهات وضعيت ايران مشابه وضعيت عراق در سال 1382 نيست.بنابراين براي انكه بتوان تحليل صحيحي ارائه كرد ،يكي از راههاي آن توجه به قوانين منطقي است كه در تحليل سياسي كاربرد دارد.
قانون دوم :شناسايي و استفاده از شباهتها و نقاط اشتراك پديده ها
اگر حسن شبيه حسين است . و حسين شبيه علي است .احتمالا حسن شبيه علي خواهدبود.اين قانون ساده نيز به ماكمك مي كند تا بر اساس ان بتوانيم احتمالات موجود در مورد دلايل وقوع يك حادثه را شناسايي كرده و بر اساس انها فرضيه سازي كنيم .
درمورد تحولات سياسي هم مي توان گفت اگر حادثه "الف"از لحاظ شكل و محتوا، وجوه مشترك يا شباهتهاي تاريخي،فرهنگي و غيره با حادثه ب دارد و حادثه "ب" خودهمان شباهتها را كمتر يا بيشتربا رويدا د "ج"دارد كه جديدا اتفاق افتاده است ،احتمالا مي توان همان نتايجي را كه در گذشته بدنبال وقوع حادثه الف بوجود آمده است به نتايج حاصل از حادثه "ج" در آينده تعميم داد.وبر اساس ان تحولات آتي را پيش بيني كرده و يا در قالب فرضيه سازي مطرح ساخت .
قانون سوم:تعميم خصوصيات كلي يك پديده بر عناصر جزئي همان پديده هر تهراني ايراني است وهيچ ايراني چيني محسوب نمي شود.پس هيچ تهراني بطور قطع چيني نيست.
در اين قانون كلي بجاي تهراني ايراني و چيني مي توان كلمات مناسب را با در نظر گرفتن كليه شرايط منطقي قرارداد. روشن است اين مثال صرفا براي بيان يك قانون عمومي منطقي ارائه شده است بنابراين براي استفاده دقيق از ان بايد به شرايط زماني مكاني و محتوائي مفاهيم به كار برده شده دقت كافي كرد . بعنوان نمونه در مثال فوق فرض شده كساني تهراني محسوب شوند كه از خارج كشور به تهران نيامده اند و تابعيت مضاعف كشور ديگري از جمله چين را ندارند.وقبلا در چين به دنيا نيامده اند .
معمولا زماني از اين قانون درفرضيه پردازي ها استفاده مي شود كه مي خواهيم شرايط كلي يك پديده را به اجزاي همان پديده تعميم بدهيم .
مثال :
مشكلات همه كشورهاي توسعه نيافته در قالب مباحث پايه اي كشورهاي جهان سوم تجزيه وتحليل مي شوند. از انجا كه يكي از مشخصات اصلي كشورهاي جهان سوم شكاف درامدي قابل توجه بين اقشار كم درامد (كه اكثريت را تشكيل مي دهند )و اقشار پردرآمد (كه بخش ناچيزي از جمعيت را شامل مي شوند)است.مي توان نتيجه گرفت كه به مرور زمان شاهد اعتراضات عمومي در كشورهاي توسعه نيافته عليه حكومتهايشان براي ايجاد تغييرات لازم در راستاي كاهش يا از بين بردن اين شكاف درامدي عميق باشيم . با در نظر گرفتن اين واقعيت مي توان گفت دولتهاي كشورهاي توسعه نيافته مجبور خواهندشد قبل از ايجاد شورش هاي فراگير ،خود پيشاپيش دست به اصلاحاتي بزنند كه به مرور زمان شكاف درامدي موجود بين فقرا و اغنيا كاهش يابد. البته معلوم است كه روند چنين حركتي در همه اين قبيل كشورها يكسان نخواهد بود. همچنانكه بعضي از دولتها زماني به اين واقعيت تلخ توجه مي كنند كه ديگر زمان را از دست داده اند.
باكمي دقت درمثال فوق ميتوان رابطه كشورهاي توسعه نيافته كه جزئي از كشورهاي جهان سوم محسوب مي شوندبا شكاف درامدي بين اقشار فقير و غني را كشف كرد (كشورهاي موسوم به جهان سوم شامل كشورهاي توسعه نيافته،كمترتوسعه يافته ودرحال توسعه مي شود)از سوئي همه اين كشورها تقريبا از بيماري شكاف درامدي درجامعه بصورت بحراني رنج مي برند.درست است كه در بسياري ازكشورهاي توسعه يافته هم بيماري شكاف درامدي وجوددارد،امادرانجاها بدليل وجودنظام سياسي واقتصادي با ثبات از طريق تثبيت كننده هاي خود كار اين بيماري مهار مي شود.به همين دليل به تغييرات حكومتي نمي انجامد.
3-6رزيابي احتمالات مطرح شده با استفاده از قوانين منطقي از انجا كه ممكن است يك تحليل گر به دليل توجه نكردن به مفاهيم اساسي ويا شرايط زماني و مكاني يك رويداد،در مصداق يابي آن فرمول هاي كلي اشتباه كرده باشد . لازم است تحليل گر سياسي قوانين مربوط به شيوه هاي صحيح استدلال كردن را بياموزد و انها را براي ارزيابي فرضيه هاي مطرح شده به كار بگيرد . بنابراين كافي است ابتدا اين فرمول هاي كلي را شناسايي كنيم و سپس در مصداق يابي آنها دقت لازم را به كار گيريم.ازانجا كه اين فرمول ها بدون شك صحيح هستندچون براساس منطق عقلي شكل گرفته اند مي توان به نتايج حاصل از انها اطمينان كرد .
1-3-6 فرمول هاي كلي براي ارزيابي صحت ودقت فرضيه سازي مطرح شده درتحليل ها
فرمول اوّل :
در ارزيابي شناخت عوامل بوجود آورنده يك خير يا حادثه مورد نظر اگر عامل (( الف )) موجب بوجود آمدن رخداد (( ب )) شده باشد و اگر بدانيم رخداد (( ب)) خود عامل بوجود آمدن پديده (( ج )) است احتمالاً رابطه منطقي بين دو عامل (( الف)) و (( ج )) برقرار است ، بنابراين ما مي توانيم در تحليل خود احتمال آنكه
(( الف)) عامل به وجودآمدن (( ج)) بوده را مطرح كنيم .
بايد توجه داشت اين فرمول كلي زماني كارائي لازم را براي ارزيابي فرضيه هاي مطرح شده دارد كه اولا تنها براي شناخت عوامل بوجود آورنده يك پديده سياسي در نظر گرفته شده باشد و ثانيا در مصداق يابي شرايط زماني و مكاني اشتباهي رخ نداده باشد.
مثال : در اغلب جوامع توسعه نيافته ناكارآمدي مديران ( عامل الف ) موجب بروز كمبودها و مشكلات سياسي،اجتماعي،فرهنگي و اقتصادي ( عامل ب ) مي شود. از آنجايي كه يكي ازدلاي لايجادناآرامي هاي سياسي در اكثر جوامع توسعه نيافته (عامل ج) ، اعتراض به كمبودها و مشكلات سياسي همان جامعه است ( عامل ب ) مي تواند نتيجه گرفت .
احتمالاً نا كار آمدي مديران ( عامل الف ) موجب بروز نا آرامي هاي سياسي ( عامل ج ) در آن جامعه شده باشد. اگر در اين مثال مهم دقت كنيد نا كار آمدي مديران ( عامل الف ) بروز كمبود و مشكلات ( عامل ب ) به ايجاد نا آرامي هاي سياسي ( عامل ج ) ارتباط داده شده و يك احتمال را مطرح كرده است كه از لحاظ منطقي مشكلي ندارد.نكته مهم:
نتايج فرمول اوّل را نمي توان به حالت عكس آن تعميم داد. يعني در اين فرمول ( الف ) عامل (ب) و ( ب) عامل به وجود آمدن ( ج ) است پس نمي توان نتيجه گرفت ( ج ) هم عامل ( ب ) و ( ب ) هم عامل ( الف ) باشد. بنابراين احتمالاً ( ج ) عامل به وجود آمدن ( الف ) است .توجه:
در بررسي تحولات سياسي معمولاً به دليل پيچيدگي هاي موجود ؛نمي توان تنها يك عامل را براي ايجاد و شكل گرفتن يك پديده سياسي در نظر گرفت.زيرا به طور معمول چند عامل موجب بروز يك حادثه يا شكل گرفتن يك پديده سياسي مي شوند.امادراين بحث براي ساده كردن تحليل يك پديده سياسي و آموزش راههاي مختلف فرضيه سازي با استفاده از نظريه احتمالات ؛ساير متغير ها يا ناديده گرفته مي شوند ويا فرض مي گيرم كه ثابت وبدون تاثير گذاري باشند. تحليل گر سياسي به مرور زمان فرا مي گيرد كه چگونه پديده هاي سياسي پيچيده را بافرمول هاي منطقي ساده و قابل فهم كند. آنچه كه اهميت دارد دانستن اين واقعيت است كه نمي توان قوانين كلي منطقي را به همه پديده ها در همه زمان ها و مكان ها تعميم داد.اين تحليل گر سياسي است كه با تمرين و ممارست زياد قوانين منطقي را به همراه قوانين نظريه احتمالات خوب فرا مي گيرد تا به اصطلاح ملكه ذهنش شود . در اين مرحله او مي توان عوامل مختلف را در وضعيتهاي گوناگون شناسائي كرده ودرتحليل هاي خود متناسب با وضعيت و شرايط هر پديده سياسي از ان قواعد منطقي و قوانين مربوط به نظريه احتمالات استفاده كرده انها را با مباني تحليلي ارائه شده تطبق دهد. ودر نهايت نتايج دقيق و صحيحي از انها در اختيار مخاطب خودقرار دهد.
فرمول دوّم ( شناخت عوامل تأثير گذار و تأثير پذير)براي ارزيابي اينكه آيا فرضيه ساخته شده ما در مورد يك رويداد تا چه ميزان صحيح است در مواردي كه فرضيه سازي ما به جاي پرداختن به عوامل بوجود امدن ان پديده به تاثير گذاري ويا تاثير پذيري ان پديده بر رويدادهاي مرتبط با ان توجه دارد از فرمول ذيل استفاده مي كنيم :
اگر عامل الف بر عامل ب تأثير بگذارد و بدانيم عامل ب هم بر عامل ج تأثير دارد مي توان نتيجه گرفت احتمالاً عامل الف بر عامل ج تأثير گذار است.
اين قالب كلي يكي از فرمولهائي است كه در بررسي تاثيرات متقابل پديده ها بر هم كابرد بسيار زيادي دارد
مثال : بحران سياسي ( عامل الف ) تأثير تعيين كننده اي بر ايجاد بحران اقتصادي ( عامل ب ) دارد همچنان كه بحران اقتصادي نيز بر بحران اجتماعي و فرهنگي ( عامل ج ) در همان كشور تأثير گذار است .بنابراين در تحليل مان مي توانيم ادعا كنيم دلايل ايجاد بحران اجتماعي يا قومي بحران سياسي موجود نقش مهمي ايفا مي كند.يعني اگر بحران سياسي در جامعه حل شود تا حدود زيادي مي توان اميدوار بود بحران اجتماعي يا قومي موجود نيز قابل حل و فصل خواهد بود . در اينجا با استفاده از اصل كلي قانون تأثير گذاري و تأثير پذيري متقابل پديده هاي سياسي از يكديگر تحليل گر سياسي مي تواند ادعا كند حل و فصل بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بر حل معضلات سياسي جامعه نيز تأثير گذار خواهد بود . بر اين اساس بر خلاف فرمول اوّل كه به عوامل بوجود آورنده يك پديده سياسي توجه مي كرد و نمي توانستيم عكس همان قضيه را تعميم بدهيم . درفرمول دوّم عكس قضيه نيز صادق است منتهي بر اساس شرايط زماني و مكاني و متناسب با موضوع پديده ميزان تأثير گذاري يا تأثير پذيري تفاوت مي كند.
فرمول سوّم :براي پيش بيني آينده
يكي از عوامل مهمي كه قدرت تحليل گر سياسي را در مباحث تحليلي نشان مي دهد پيش بيني تحولات آتي است .با وجود انكه در گام هاي بعدي به اين موضوع بسيار مهم بصورت مشروح خواهيم پرداخت اما به دليل ارتباط تنگاتنگ بين "احتمالات" و "پيش بيني هاي سياسي" در اينجا بصورت خلاصه در حد لازم اشاره مي شود.
اگر عامل الف شرايط تاريخي يا مكاني مشتركي با عامل ب دارد . احتمالاً همان نتايجي كه براي عامل ب در گذشته پيش آمده و يا اتفاق افتاده در مورد عامل الف هم تكرار خواهد شد . به شرط آنكه از لحاظ عوامل تشكيل دهنده پديده سياسي يا تأثير گذاري بر ساير عوامل با يكديگر شبيه باشند . در اين صورت ما مي توانيم با استفاده از اين شباهت تاريخي نتايج مترتب بر پديده سياسي مورد نظر را در آينده ، پيش بيني كنيم فقط بايد دقت كنيم زماني مي توان از شباهت هاي تاريخي استفاده كرد . كه شرايط محيطي و مكاني و عوامل بوجود آورنده يك پديده سياسي با پديده اي كه در گذشته اتفاق افتاده است كاملاً يا تا حد زيادي با هم شبيه باشند ، چه بسا در تحليل هاي بعضي از تحليلگران از وقايع تاريخي استفاده مي شود اما بعد از گذشت زمان معلوم مي شود چنين استفاده اي غلط بوده است به خاطر آنكه شرايط لازم براي تكرار تجربه هاي تاريخي در تحليل ملاحظه نشده است.
مثال : پيروزي حركت انقلاب اسلامي دز ايران با اتكاء به تاكتيك استفاده از متن مردم در جريان مبارزات عليه شاه اتفاق افتاد . در واقع رهبري انقلاب اسلامي ايران امام خميني با هوشياري توانست به جاي اتكاء به مبارزات سازماني ، گروهي يا حزبي عليه شاه با بسيج توده هاي مردم در خيابان ها در قالب تظاهرات چند صد هزار نفري كه درمواردي به تظاهرات ميليوني نيز تبديل شد،حركت انقلاب اسلامي رابه پيروزي برساند . در زمان وقوع حركت انتفاضه فلسطين اكثر تحليل گران سياسي گفتند رهبري فلسطين بدليل بي نتيجه بودن حركت فتح كه يك سازمان چرپكي بود، به مبارزه اي مردمي روي آورده است تا با اين حركت اسرائيل را مجبور به آزادي مناطق اشغالي فلسطين در سال 1967 كند . همين تحليل گران با استفاده از شباهت هاي ظاهري انتفاضه فلسطين با تظاهرات مردم ايران در سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي نتيجه گرفتند رهبري فلسطيني ها با الهام از انقلاب اسلامي ايران اسرائيل را به زانو در خواهند آورد. اما ديديم كه چنين نشد .چرا كه شرايط تاريخي ، سرزمين فلسطين با شرايط تاريخي ايران تفاوت اساسي دارد علاوه براين رهبري فلسطين با رهبري انقلاب اسلامي ايران نيز تفاوتهاي آشكار داشت و البته مردم ايران هم با مردم فلسطين در نوع آرمانها و خواسته هايشان متفاوت بوده وهستند .البته دلايل ديگري نيز در اين مورد وجود دارد كه در جاي خود مي تواند مورد توجه قرار گيرد. بنابراين نبايد به صرف شباهتهاي شكلي و ظاهري دو پديده يا رويدا د را با هم يكي فرض گرفت و در مورد تحولات آتي ان همان تحولات مربوط به رويداد ديگر را كه در زمان دور تري اتفاق افتاده است در قالب پيش بيني سياسي تكرار پذير دانست.
نكته مهم :
شايد بتوان ده ها فرمول ديگر نيز در اين مورد مطرح كرد كه در اين سطح از مباحث تحليل سياسي قابل ذكر نيست . به طور كلي بايد توجه داشت يكي از كارهاي اصلي تحليل گر سياسي در هر تحليلي به دست آوردن تمامي (( احتمال هاي ممكن )) در باره يك حادثه ، خبر يا يك پديده سياسي است كه قصد تحليل آن را دارد.
4-6احتمال پردازي چيست
احتمال پردازي يعني درنظرگرفتن همه احتمالهاي ممكن الوقوع درمورد تحولات مربوط به يك پديده سياسي
به عبارت ديگر در زماني كه تحليل گر در ذهن خود تلاش مي كند براي پرسش هاي اصلي خود در باره دلايل بوجود امدن يك رويداد و تاثيرات ان بر تحولات آتي وميزان تاثير پذيري همان رويداد از ساير تحولات جاري ، پاسخ هاي مناسب را پيدا كند؛ به احتمال پردازي مبادرت ميكند.اما تحليل گر سياسي به منظورارائه احتمالات پردازش شده در تحليل سياسي خود براي مخاطبان، ناچار به فرضيه سازي بر اساس همان احتمالاتي كه در ذهن خود پردازش كرده است ، مي شود.
بررسي تمام دلايلي كه منجر به وقوع يك رويداد شده و يا عواملي كه برايجاد ويا تداوم ان، تأثير گذاشته و يا تأثير خواهد داشت براي پيش بيني هاي آينده مورد توجه قرار مي گيرند .
بنابراين بايد توجه داشت شناخت نظريه احتمالات به تحليل گر سياسي در دو جنبه كمك مي كند اوّل براي احتمال پردازي در ارتباط با تمامي جوانب پديده مورد نظر در ذهن تحليل گر و دوّم درباره فرضيه سازي درباره دلايل وقوع يك حادثه يا يك پديده و تأثيراتي كه ساير عوامل بر آن پديده داشته يا خواهند داشت .
علاوه بر اين شناخت قوانين احتمالات به تحليل گر كمك مي كند درباره تأئيد يا تكذيب يك خبر و همچنين در ارتباط دادن يك خبر به اخبار مرتبط با آن با دقت بيشتري عمل كند.ذكر مثال تاريخي در مورد اهميت تحليل هاي سياسي مبتني بر احتمال سازي مي تواند راه گشا باشد.
مثال :
در ژوئن سال 1943 سفير آلمان در ليسبون ( پايتخت پرتقال ) به استناداطلاعاتي كه تا آن زمان در اختيار ((سرويس خبر گيري رايش سوّم )) قرار گرفته بود، گزارشي تهيه كرد كه در آن ثابت مي شد در صورت تصميم منتفقين به حمله به قاره اروپا و اشغال مواضع آلمان ها ، چنين حمله اي فقط ممكن است سواحل جنوبي انگليس به سوي نرماندي صورت گيرد.در احتمال پردازي در گزارش سفير آلمان در ليبسون حتي اظهار نظر شد كه با توجه به اطلاعات جوّ ي ، بعيد نيست كه زاويه و حاشيه اشتباه را به توان به ده روز تقليل داد (فرضيه سازي اين سفير در مورد زمان حمله و موقعيت آن ).يك سال بعد همين حمله توسط متفقين عملي شد كه در نهايت به شكست آلمان نازي منجر گرديد. چرا دولت آلمان نازي با وجود گزارش دقيق ديپلمات خود كه كليه امكانات منطقي ، عملي و انساني و نظامي را كه متفقين ممكن بود براي حمله به مواضع آلمان ها مورد استفاده قرار دهند ، پيش بيني كرده بود ، ناديده گرفتند ؟
در پاسخ به اين سؤال مهم بايد گفت دستگاه تبليغاتي متفقين درآن زمان خط فريب را براي آلمان ها به اجرا گذاردند بدين ترتيب متفقين مرتباًاخباري بصورت علني و مخفيانه منتشر مي ساختند كه قصددارند
((نقشه حمله ويكينگ ))يعني حمله از راه ممالك اسكانديناوي ( سوئد ، نروژ و فنلاند ) را به مورد اجرا گذارند متفقين وانمود مي كردند قصد دارند راه نفوذ شوروي را به سوي مركز اروپا سد كنند . در اين جنگ اطلاعاتي، متفقين پيروز شدند تا زمينه براي موفقيت آنها در جنگ واقعي در جبهه جنوب ( يعني نرماندي ) فراهم گشت . با وجود آنكه با يك نگاه سطحي به نقش اروپا هر نظامي خبره اي مي تواند بفهمد براي حمله به اروپا بهترين مكان همان جبهه نرماندي در جنوب است اما آلمان ها فريب جنگ اطلاعاتي متفقين را خوردند و مواضع خود را در جبهه شمال تقويت كردند و از جبهه جنوب غافل ماندند كه در نهايت موجب شكستشان شد.(به نقل ازكتاب تربيت سياسي اسلام جلد دوّم صفحه 39 نوشته سعيد حسيني تهران 1368 )
1-4-6تفاوت احتمال پردازي با فرضيه سازي در تحليل سياسي
بر اساس آنچه كه گفته شد دو فرق اساسي بين احتمال پردازي و فرضيه سازي وجود دارد.
1-احتمال پردازي ابتدا در ذهن تحليل گر سياسي انجام مي شود اما بيان يا نوشته نمي شود .در مرحله بعد تحليل گر بر اساس همان احتمالات پردازش شده فرضيه هاي خود را خلق مي كند ودر قالب نوشته ويا بيان مطرح مي سازد .
2-بطور كلي براي احتمال پردازي يك تحليل گر سياسي بايد تمام توان ذهني و عيني خود را به كار بگيرد تا در باره چرائي ها و چگونگي ها يك رويداد ويا يك پديده سياسي در ذهن خود پاسخ هاي مناسب را پيدا كند پس از انكه پاسخ هاي مناسب بدست امد روند فرضيه سازي اغاز مي شود . يعني مي توان احتمال هاي گوناگوني را در ذهن تحليل گر سياسي در نظر گرفت اما همه انها به فرضيه سازي تبديل نمي شوند بلكه تنها وتنها ان دسته از احتمالاتي كه دلايل انها در ذهن تحليل گر متقن شده ويا پاسخ مناسب براي سئوالات احتمالي پيدا كرده است ؛به فرضيه سازي تبديل خواهند شد.
ذكر مثالي در اين مورد مي تواند تفاوتهاي موجود را بيشتر آشكار كند .
مثال:
در مورد دلايل حمله حزب الله لبنان به مواضع ارتش رژيم صهيونيستي مي توان ابتدا در ذهن احتمالات متعددي را بررسي كرد از جمله :
1- احتمال دارد حزب الله از حمله قريب الوقوع ارتش اسرائيل از منابع اطلاعاتي خود اطلاع كسب كرده و براي استفاده از عامل غافلگيري دشمن اقدام به عمليات پيشگيرانه كرده باشد.
2- حزب الله مي دانست بزودي تحت فشار غرب و گروههاي موسوم به چهارده مارس در لبنان براي اجراي قطعنامه 1659 شوراي امنيت سازمان ملل كه خواهان خلع سلاح حزب الله لبنان شده است ،تحت فشار قرار مي گيرد .بنابراين با اجراي عمليات عليه رژيم صهيونيستي از يكسو نشان داددر صورت حمله اسرائيل به لبنان هيچ نيروئي جزحزب الله ياراي مقاومت در برابر ارتش اسرائيل نيست و از سوي ديگر قدرت تشكيلاتي و نظامي خود را در برابر مخالفان خود در لبنان به نمايش گذارد تا موضوع خلع سلاح حزب الله در عمل منتفي شود.
3- حزب الله احتمالا براي آزادي اسراي خود دست به چنين اقدامي زد تا با گروگان گرفتن سربازان اسرائيلي زمينه را براي تبادل اسراي خود آماده سازد همچنانكه در چند سال قبل دهها اسير خود را با بقاياي جنازه دو سرباز اسرائيلي با ميانجيگري آلمان فراهم ساخت .
شايد بتوان دهها احتمال ديگر را در ذهن پروراند اما تنها احتمالاتي كه دلايل متقن و قوي براي انها پيدا
مي شود در قالب نظريه پردازي در تحليل جنگ 34 روزه لبنان در سال جاري (1385) به مخاطبان ارائه مي گردد.
5- 6 ملاحظات احتمال پردازي و فرضيه سازي
يكي از راه هاي ايجاد مهارت هاي كافي براي احتمال پردازي و فرضيه سازي صحيح به منظور پيش بيني تحولات آتي ، در نظر گرفتن ملاحظاتي است كه در هر فرضيه سازي و احتمال پردازي بايدمورد توجه قرار گيرد. در اينجا به مهم ترين ملاحظات اشاره مي شود اما بايد توجه داشت كه اين موارد تنها مهم ترين مباحثي است كه در هر تحليلي عموميت دارد. اما موارد خاص براي هر تحليل بصورت جداگانه وجود دارد كه تحليل گر سياسي بايد براي هر كدام از آنها ملاحظات خاص خود را داشته باشد. اين دقيقا بستگي به معلومات و اطلاعات و هوشياري تحليگر سياسي دارد كه تا چه ميزان بتواند در احتمال پردازي ها و فرضيه سازي هاي خود از آفت هاي مطرح شده در ادامه بحث دوري كند.
1-5- 6 واقع بيني
واقع بيني يكي از اساسي ترين مباحثي است كه تحليل گران سياسي بايدمورد توجه قرار دهند . بسياري ازكساني كه درارائه تحليل هاي صحيح باشكست روبرو مي شوند بخاطرآن است كه درفرضيه هاي ذهني خود به واقعيت هاي موجود يا توجه نكرده اند و يا اساساً بدليل دور بودن مكاني از محل حادثه از آن واقعيت ها بي اطلاع بوده اند . در نتيجه فرضيه ها و احتمالاتي كه در نظر گرفته اند غير واقعي بوده است . نتيجه كار هم مشخص است وقتي تحليل گر سياسي نتواند واقعيت هاي موجود در صحنه يك رويداد يا يك پديده را خوب بشناسد بطور قطع نمي تواند تحليل صحيحي از آن ارائه كند.
بنابراين براي آنكه تحليل گر سياسي بتواند فرضيه سازي منطقي و بدور از احساسات و ذهنيت هاي كاذب ارائه كند لازم است واقع بين باشد. براي واقع بين بودن نيز لازم است تلاش كند خود را از باورهاي غلط و احساسات غيرمنطقي دور كرده و حتي الامكان رويداد را آنگونه كه هست مورد بررسي قرار دهد .
سياه و سفيد ديدن رويداد ها ، مطلق انگاري ها درباره پديده هاي سياسي و تعميم دادن غلط قوانين
حاكم بر مناسبات سياسي در جوامع مختلف از جمله مهم ترين آفت هايي است كه يك تحليل گر سياسي را از واقع بيني دور مي سازد.برعكس هر چه تحليل گر سياسي تلاش كند امور سياسي را بصورت نسبي ارزيابي كندو از هر گونه يكجانبه نگري كه آفت مهم هر تحليل سياسي است ، اجتناب نمايد مي تواند كم يا بيش مطمئن شود كه در تحليل خود اصول اوّليه را براي واقع بيني رعايت كرده است . ذكر مثالي در اين مورد مي تواند راهگشا باشد.
مثال :
يكي از اولين اقدام هايي كه ارتش اشغالگر آمريكا در عراق انجام داد ، انجلال ارتش بعثي عراق بود. بعدها ((برمر)) نماينده تام الاختيار آمريكا در عراق در مصاحبه اي ادعا كرد بزرگترين اشتباه آمريكا در عراق انحلال ارتش اين كشور بود كه به درخواست و اصرار يكي از مهم ترين دوستانمان انجام شد.
يك تحليل گر سياسي كه از دوستان نزديك نگارنده است براي اينجانب تعريف مي كرد كه در آن زمان من در تحليل خود به اين نتيجه رسيدم كه منظور از دوست نزديك آمريكا، قطعاً اسرائيل بوده است چون در آن زمان رژيم صهيونيستي مايل بود با انحلال ارتش عراق يكي از بزرگترين ارتش هاي عربي منحل شود تا ضمن تامين امنيتي بيشتر براي آينده رژيم صهيونيستي ،شرايط براي ايجاد آشوب بوسيله كساني كه كار خود را در ارتش از دست داده اند ،فراهم گردد . در حالي كه پس از گذشت يكسال چلبي يكي از شخصيت هاي با نفوذ و متحد آمريكا در عراق در مصاحبه اي اعلام كرد من از طرف آيت الله سيستاني مأمور شدم كه از برمر بخواهم كه آمريكا ارتش عراق را منحل اعلام كند. در واقع بدليل آنكه دوست تحليل گر ما بدون توجه به واقعيت هاي موجود در عراق پس از اشغال ،صرفاً براساس معيارهاي ذهني خود تحليل غلطي را از رفتار آمريكا در عراق ارائه كرده بود.
2 – 5- 6 موضوع شناسي
در مواردي تحليل گر سياسي سعي مي كند واقع بين باشد اما بدليل آنكه موضوع پديده مورد تحليل را به خوبي نشناخته است دچار مشكل مي شود.تقريباً تمام تحليل هاي سياسي با موضوع هاي معيني قابل شناسايي هستند . موضوع شناسي يكي از اركان مهم احتمال پردازي و فرضيه سازي است.
يك پديده سياسي با مفاهيمي سروكار دارد كه براي شناخت آن پديده بسيار ضروري هستند . بعنوان مثال براي شناخت پديده طالبان در افغانستان درك مفهوم (( اسلام آمريكايي )) بسيار ضروري است . اگر تحليل گر سياسي نتواند بين مفهوم (( اسلام آمريكايي )) يا (( اسلام متحجرين )) تفكيك قائل شود، نخواهد توانست پديده طالبان را بعنوان يك موضوع مورد بررسي قرار دهد. به تبع آن هم نمي تواند در مورد تحركات نيروهاي طالبان در صحنه افغانستان امروز ، فرضيه هاي سياسي معتبري را مطرح سازد و يا براي پيش بيني تحركات سياسي آنها در آينده افغانستان احتمالات منطقي مطرح نمايد.
بنابراين تحليل گر سياسي لازم است قبل از هر چيزي درك صحيحي از موضوع مورد بررسي پيدا كند و در مراحل بعدي احتمال پردازي و فرضيه سازي ارائه دهد. تجربه گذشته نشان مي دهد هر گونه عدم شناخت درباره موضوع پديده مورد تحليل منجر به ارائه فرضيه هاي باطلي مي شود كه در اساس تحليل گر سياسي را با اشكال روبرومي سازد.
3 –5 – 6 تفكيك هدف از نتيجه
از جمله انحرافات شايعي كه در فرضيه سازي ها و احتمال پردازي ها مرتباً تكرار مي شود . جابه جايي يا نشناختن و يا تفكيك نكردن بين هدف از نتيجه است .
از آنجا كه (( هدف )) بايد از پيش تعيين شده باشد ، نبايد آنرا با (( نتيجه )) كه تابع تحولات جاري يك پديده است ،اشتباه گرفت . بطور كلي در هر تحليل سياسي شناخت اهداف و نتايج تحولات يك پديده سياسي و تفكيك صحيح آنها از يكديگر بسيار اهميت دارد. گاهي تحليل گران سياسي فرضيه هاي غلطي را مطرح مي كنند به خاطر آنكه اساساً هدف را درست تشخيص نداده اند و يا نتيجه يك تحولي را كه در طول زمان انجام گرفته بعنوان هدف آن پديده معرفي كرده اند . كه در نهايت موجب انحراف مباحث مطرح شده از سوي تحيل گر سياسي شده است.
مثال :
تحليل گري در تحليل خود مي نويسد:
(( هدف چين از راي منفي دادن به عضويت مقدونيه در سازمان ملل بخاطر مناسبات ويژه اي است كه در گذشته بين دولت مقدونيه و دولت تايوان برقرار شده است ؟)) در واقع اين تحليل گر بدون توجه به اينكه نتيجه اقدام مقدونيه در برقراري مناسبات با تايوان ، اقدام چين درمورد وتوي عضويت مقدونيه در شوراي امنيت سازمان ملل است به فرضيه سازي غلط اقدام كرده است.
در واقع تحليل گر سياسي نتوانسته است درست تشخيص دهد كه هدف چين حفظ يكپارچگي اين كشور است نه وتو كردن قطنامه مربوط به عضويت مقدونيه در سازمان ملل، چرا كه از نگاه پكن ، جزيره تايوان جز غير قابل تفكيك چين محسوب مي شود . بنابراين چين در مناسبات خود با هر كشور ، كه تايوان را به عنوان يك كشور مستقل به رسميت بشناسد ، دچار مشكل مي شود، بنابراين تحليل دقيق موضوع بر اساس اين فرضيه شكيل مي گيرد كه هدف دولت پكن حفظ تماميت ارضي چين است براين اساس با استقلال تايوان مخالف است ؛به همين دليل پكن در واكنش به مناسبات مقدونيه با تايوان ،از طريق رأي منفي دادن در شوراي امنيت سازمان ملل از خود نارضايتي نشان مي دهد.
بنابراين اصل اين فرضيه كه هدف چين در مورد رأي منفي دادن به عضويت مقدونيه در سازمان ملل ، اعتراض به مناسبات ويژه مقدونيه و تايوان بوده است در ماهيتش صحيح به نظر مي رسداما هدف چين نبوده بلكه نتيجه سياست خارجي مقدونيه در قبال تايوان بوده است .
4 – 4 – 6 تشخيص صحيح علت و معلول
اگر چه در گام هاي بعدي به موضوع استدلال و راه هاي ارائه استدلال هاي منطقي اشاره خواهد شد كه يكي از عوامل مهم آن توجه به قانون علت و معلول است . اما در اينجا لازم است اشاره اي كلي به يك موضوع اساسي داشته باشيم كه اغلب موجب انحراف در احتمال پردازي وفرضيه سازي ودر نتيجه غلط شدن تحليل سياسي مي شود .
تحليل گران سياسي ناشي در مواردي در ارائه فر ضيه هاي خود درباره دلايل پيدايش يك پديده سياسي به جاي پرداختن به ريشه ها و دلايل اصلي به معلول ها توجه مي كنند در نتيجه فرضيه يا احتمالي كه مطرح ساخته اند در ماهيت خود دچار اشكال اساسي مي گردد . بنابراين بايد توجه داشت در ريشه يابي دلايل و عواملي كه موجب بوجود آمدن يك پديده سياسي يا يك جريان مي شوند به عوامل اصلي و ريشه اي توجه شود و دلايل و عواملي كه اساسا در ايجاد پديده مورد نظر دخالت نداشته اند به خطا وارد مباحث نشوند در اين مورد در مباحث گام بعدي توضيحات بيشتري ارائه خواهد شد . اما در اينجا ذكر مثالي مي تواند راهگشا باشد.
مثال :
(( دليل اصلي پيروزي خاتمي در دوّم خرداد 1376 به كار گرفتن تبليغات نادرست توسط رقباي او بود.)) در اين تحليل يك فرضيه ناصحيح مطرح شده است.
چرا كه به كار گرفتن تبليغات ناصحيح توسط رقباي آقاي خاتمي در انتخابات سال 76 رياست جمهوري در ايران علت پيروزي آقاي خاتمي نبوده است بلكه اين پيروزي تحت تأثير عوامل متعددي بوجود آمد كه تبليغات غلط رقبا در واقع يكي از عوامل شكست رقيبان آقاي خاتمي محسوب مي شود نه پيروزي او .
در اينگونه موارد اساساً علت واقعي به صورت صحيح شناخته نمي شود بلكه علت فرعي براي يك پديده ديگر به جاي آن علت معرفي مي گردد كه روشن است فرضيه ساخته شده هم غلط ارزيابي مي شود . اما در همين مورد عده ديگري علت پيروزي خاتمي را مخالفت با نظام جمهوري اسلامي ايران تحليل كردند و گفتند همه كساني كه نمي خواستند آقاي ناطق نوري كه كانديداي نظام جمهوري اسلامي ايران بود، راي بياورد ، به خاتمي رأي داده اند . در اين مورد نيز تحليل گر سياسي سعي كرده است معلول يك پديده را علت حادثه جا بياندازد كه در نتيجه فرضيه غلطي را مطرح كرده است . در واقع پيروزي آقاي خاتمي نقشي در رأي نياوردن آقاي ناطق نوري نداشته است و بالعكس رأي ندادن به ناطق نوري دليل مخالفت با نظام نبوده است چرا كه اساساً اين فرضيه كه ناطق نوري كانديداي نظام جمهوري اسلامي ايران بوده غلط است زيرا نظام صلاحيت چهار نفر را تأئيد كرده بود و نه فقط يك نفر را . ضمن آنكه به هيچ وجه نمي توان گفت همه كساني كه به خاتمي رأي داده اند به خاطر آنكه ناطق نوري رأي نياورد به اين كار اقدام كرده اند. زيرا بسياري نيز بودند كه به دليل شناختي كه از آقاي خاتمي داشتند و از برنامه هاي بسيار مناسبي كه برايش طراحي شده بود، استقبال كردند .شعارهاي آقاي خاتمي در انتخابات سال1376 تأثير شگرفي بر افكار عمومي و جذب آرا كساني داشت كه تاكنون در انتخابات شركت نكرده بودند .همين عامل مهم نيز يكي ديگر از دلايل اصلي پيروزي خاتمي به شمار مي رفت.
5 – 4 – 6 باورهاي غلط تحليل گر
يكي از مهم ترين آفت هاي فرضيه سازي و احتمالات آينده تحليل گر سياسي ، باورهاي غلطي است كه يك تحليل گر به مرور زمان براساس اطلاعات غلط در ذهن خود ساخته يا به دست آورده است .
باورهاي غلط به موضوعات جزئي و ساده و موضوعات كلي و پيچيده مي تواند مربوط باشد آنچه كه اهميت دارد اين واقعيت است كه تحليل گر سياسي براي آنكه بتواند احتمال پردازي ويا فرضيه سازي صحيحي داشته باشد؛ بايد از هر گونه پيش داوري يا باورهاي غلط مبتني بر اطلاعات نادرست اجتناب كند. در زندگي روزمره بسياري افراد هستند كه باورهاي غلطي در امور سياسي ،ا جتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي ، و غيره دارند كه خودشان هم نمي دانند اين باورها صحيح نيستند و يا اصولا از كجا بدست آورده اند. بنابراين مشكل بزرگتر تشخيص اين باورهاي غلط و تفكيك كردن آنها از باورهاي صحيح است . براي آنكه بتوانيم اين باورها را شناسايي كرده و آنها را از باورهاي صحيح تفكيك كنيم ، فرمول كلي وجود ندارد اما مي توان با استفاده از فرضيه هاي علمي در علوم سياسي و تاريخي اين باورها را به محك تجربه گذاشت و قبل از آن لازم است تحليل گر سياسي براي فرضيه سازي و يا بررسي احتمالات آتي در زماني كه باورهاي خود رجوع مي كند آن باورها را از لحاظ صحت با معيار هاي علمي و واقعيت هاي موجود در خارج ذهن خود تطبيق دهد. در غير اين صورت به احتمال زياد ممكن است دچار خطا يا اشتباه شود. مشورت كردن با متخصصان و مطالعه نظريات صاحب نظران نيز در اين ميان راهگشا خواهد بود.
مثال :
يكي از باورهاي غلطي كه استعمار گران سالهاي طولاني سعي كرده اند در اذهان عمومي مردم جهان تبليغ كنند اين مسأله است كه هيچ حركت مستقلي در جهان نمي تواند خارج از محدوده قدرت ، عناصر قدرتمند شكل بگيرد.بر اين اساس صاحبان شركت هاي چند مليتي بزرگ دنيا ، سياستمداران را بر كشورهاي بزرگ حاكم مي كنند و آنها هستند كه براساس منافع شان تصميم مي گيرند. تدبير امور در جهان تنها در دست انها است بوسيله انها مشخص مي شود كه سياست دنيا به كدام سو برود . در اين باور غلط امور كشورهاي تحت سلطه آمريكا و ديگر كشورها توسط صاحبان شركت هاي بزرگ چند مليتي شكل مي گيرد براساس اين باور كليه حركت هاي رهاي بخش و استقلال طلبانه محكوم به شكست است و در واقع موجب عقب ماندگي كشورهايشان مي شوند. اين در حالي است كه تا كنون بارها و بارها به اثبات رسيده است كه قدرتهاي بزرگ در همه موارد نتوانسته اند جهان را به سمتي كه طراحي كرده اند پيش ببرند و با تحولاتي كه بوجود آمده است مجبور شده اند برنامه هاي خود را تغيير دهند. ضمن انكه باور كردن اين انديشه در واقع خدمت بزرگي به كساني است كه منافعشان از طريق شركتهاي بزرگ چند مليتي اداره مي شود . اين يك واقعيت تلخ است كه در دنياي امروز شركتهاي بزرگ چند مليتي توانسته اند با استفاده از نفوذ مالي خود بسياري از رهبران جهان را به خدمت خود درآورند اما اين به هيچ وجه نمي تواند كليه مبارزات استقلال طلبانه ملتها را بيهوده و كاري عبث جلوه دهد .واقعيت ان است كه علي رغم تلاش رهبران و صاحبان اين شركتها در دنياي امروز تعدادقابل توجهي از تحركات سياسي و بين المللي شكل مي گيرد كه علي رغم خواست همان شركتها مدعي اداره امور جهان بوده است.
5-6-جمع بندي بحث
در يك جمع بندي كلي از مباحث اين گام مي توان گفت استفاده صحيح از نظريه احتمالات و قوانين عمومي منطق در باره شيوه هاي استدلال صحيح ،ما را قادر مي سازد كه اولا به دلايل وقوع يك رويداد بيشتر آگاه شويم وبتوانيم احتمالات و فرضيه هاي مختلفي را در مورد چرايي ها و چگونگي ها مربوط به يك پديده سياسي را حدس بزنيم واحتمالا پيش بيني ها صحيحي را درمورد تحولات آتي همان پديده ارائه كنيم .حتي اگردر هيچكدام از اين دو زمينه موفق نشويم مي توانيم به بررسي تاثيرات متقابل ان پديده بر ساير پديده ها ونيز تاثير پذيري از انها بپردازيم . به شرط انكه بتوانيم خود را از آفات گفته شده در بخش ملاحظلات احتمال پردازي و فرضيه سازي ،دور سازيم.
6 – 6 چكيده بحث گام ششم
1- براي آنكه بتوانيم تحليل صحيحي از تحولات جاري و يا آينده يك پديده سياسي ارائه دهيم لازم است از تئوري احتمالات و فرضيه پردازي استفاده كنيم ./
2- براي آنكه يك تحليل گر سياسي بتواند از تئوري احتمالات استفاده كند لازم است با قوانين عمومي (( منطق )) آشنا شود./
3- قوانين عمومي منطق به ما مي آموزد كه چگونه صحيح فكر كنيم و از معلومات خود براي كشف مجهولاتمان استفاده نمائيم./
4- بايد بدانيم كه ياد گرفتن قوانين عمومي منطق براي تحليل گر سياسي واجب است اما نمي توان اين قوانين كلي را به همه پديده ها در همه زمان ها و مكان ها تعميم داد./
5- فرق احتمال پردازي با فرضيه سازي در دو عامل مشخص است
الف:احتمال پردازي ابتدا در ذهن تحليل گر سياسي انجام مي شود اما بيان يا نوشته نمي شود .در مرحله بعد تحليل گر بر اساس همان احتمالات پردازش شده فرضيه هاي خود را خلق مي كند ودر قالب نوشته ويا بيان، مطرح مي سازد .
ب: مي توان احتمال هاي گوناگوني را در ذهن تحليل گر سياسي در نظر گرفت اما همه انها به فرضيه سازي تبديل نمي شوند بلكه تنها وتنها ان دسته از احتمالاتي كه دلايل انها در ذهن تحليل گر متقن شده ويا پاسخ مناسب براي سئوالات احتمالي پيدا كرده است ؛به فرضيه سازي تبديل خواهند شد.
6-براي آنكه بتوانيم فرضيه هاي صحيحي را همراه با احتمالات مربوطه ارائه كنيم بايد همه فرض ها و احتمال هاي ممكن رابررسي كنيم وهم به شرايط تاريخي و زماني و مكاني توجه كافي داشته باشيم./
7-فرضيه سازي بايد با ملاحظات ذيل انجام شود:
الف:واقع بيني ج: تفكيك هدف از نتيجه
ب: موضوع شناسي د: تشخيص صحيح علت و معلول
ه : كنار گذاشتن باورهاي غلط تحليل گر
8 – براي پيش بيني تحولات آتي ، تحليل گر سياسي يا بايد از تجربه هاي تاريخي گذشته كه تكرار پذير
هستند ، در تحليل خود استفاده كند، يا فريضيه هاي موجود در علوم سياسي در مورد شناخت روند
تحولات يك پديده سياسي را به كار گيرد.
9 – پيش بيني در تحليل سياسي زماني علمي ودقيق است كه اولاً مبتني بر واقعيت هاي موجود باشد و
ثانياً ازروش هاي مناسب براي شناخت تحولات آينده استفاده كنيم.
10 – تحليل گر سياسي كه درتحليل خود احتمال پردازي وفرضيه سازي نكرده باشد چندان مورد توجه قرار
نمي گيرد.
پرسش ها ي گام ششم
سؤال اول : چگونه از نظريه احتمالات در تحليل سياسي كمك مي گيريم ؟
سؤال دوم : فرق فرضيه سازي با احتمال پردازي درچيست ؟
سؤال سوم: چگونه مي توان يك فرضيه خوب براي شناخت دلايل بوجودآمدن يك پديده سياسي ارائه داد؟
سؤال چهارم :آيا در يك تحليل سياسي مي توان يك فرضيه ارائه داد كه با احتمال مطرح شده درباره تحولات آتي همان پديده در در تعارض باشد؟
سؤال پنجم : چگونه مي توان از قوانين عمومي منطق براي احتمال پردازي و فرضيه سازي بهره گرفت ؟
سؤال ششم : آيا مي توان قوانين عمومي منطق را براي همه پديده هاي سياسي در هر شرايطي و در هر مكاني تعميم داد؟ چرا؟
سؤال هفتم : براي ارائه يك فرضيه مناسب بايك احتمال پردازي صحيح بايد كدام ملاحظات را در نظرگرفت؟
سؤال هشتم: براي آنكه يك تحليل گر سياسي واقع بين باشد بايد چه كارهايي انجام دهد؟
سؤال نهم : براي تشخيص به موقع باورهاي غلط يك تحليل گر سياسي بايد چه اقدام هايي انجام دهد؟
سؤال دهم : پيش بيني دقيق و علمي بايد داراي چه شرايطي باشد؟
تمرين هاي مربوط به گام ششم :
تمرين اول :
نتايج برگزاري انتخابات دوره نهم رياست جمهوري ايران را كه در سوّم تير ماه 1384 برگزار شد بعنوان يك پديده سياسي در ايران بررسي كنيد.تلاش كنيددرمورد دلايل پيروزي آقاي احمدي نژاد در اين انتخابات فرضيه سازي نمائيد و در مورد احتمالات انتخابات آتي احتمال پردازي كنيد.
تمرين دوم :
با توجه به مطالبي كه در مورد تحليل سياسي در شش گام گذشته مطرح شده است در مورد تحولات آتي پرونده هسته اي جمهوري اسلامي ايران در شوراي امنيت سازمان ملل فرضيه سازي كرده و به بررسي احتمالات آينده اهتمام داشته باشيد.
تمرين سوّم :
يكي ازتحليل هاي موجود در روزنامه هاي كثير الانتشار كشور را انتخاب كرده و فرضيه ها و احتمالات مطرح شده در آن را استخراج كرده و از لحاظ صحت يا عدم صحت ارزيابي نمائيد.
تمرين چهارم :
يكي از تحولات جاري بين المللي را به انتخاب خودتان مورد بررسي تحليلي قرار دهيد تلاش كنيد در مورد آينده اين تحول پيش بيني لازم را انجام دهيد.
تمرين پنجم :احتمالات مطرح شده در مورد دلايل حمله حزب الله به مواضع ارتش اسرائيل راكه منجر به گروگان گرفتن دو سرباز اسرائيلي شد، با استفاده از قوانين منطق مورد ارزيابي قرار دهيد .