تجربه گذشته نشان می دهد افرایش بحران در روابط ایران و آمریکا الزاما به معنای به بن بست رسیدن  مسیر دیپلماسی نیست . در موقعیت فعلی در داخل آمریکا، ترامپ به شدت برای رسیدن به یک موفقیت سیاست خارجی تلاش می کند.  از این رو تامین شرط ایران برای توقف تحریم ها چندان دشوار نخواهد بود. اما ترامپ مطمئن نیست طرف ایرانی آماده باشد باوجود همه بدعهدی های گذشته بازهم دولت روحانی بتواند پشت میز مذاکره بشیند .

روحانی برای رسیدن به مذاکرات با آمریکا  باید حداقل بتواند لغو یا تعلیق تحریم ها را بدست آورد و به نظر می رسد بدون بدست آوردن چنین امتیازی فشار مخالفان دولت او بویژه درآستانه انتخابات دردو ماه دیگر،درعمل او را در شرایط دشواری قرار میدهد. زیرا مخالفان مذاکرات صدایشان بلند است که نمیتوان به آمریکا و وعده هایش دلخوش ساخت.

در طرف مقابل آمریکا نیز نمی تواند بدون گرفتن امتیاز مذاکرات جامع در باره همه چیز و نه فقط برجام، اهرم تحریم را علیه ایران کنار بگذارد. اما ترامپ که بیشتر یک بازرگان است تا سیاستمدار می تواند نقش دوگانه ای را بازی کند. از یکسو بازگشت به سیاست چماق تحریم و از سوی دیگر بکارگیری هویچ مذاکرات بصورت لغو موقت و تدریجی تحریم ها .

در این میان هم ایران و هم آمریکا می دانند تداوم وضعیت فعلی در عمل موجب به جنگ محدود یا حتی نامحدود و فراگیر در سطح منطقه خواهد شد. به همین دلیل به نظر می رسد هنوز راههای برای امتحان کردن وجود دارد.

شاید ساده انگاری به نظر برسد اما تجربه تاریخی به ما نشان می دهد دیپلمات حرفه ای میتواند امور ناممکن را ممکن کند . اگر غیر باشد که دیگر نیازی به دیپلمات نیست. هر کسی می تواند در شرایط عادی وضعیت مناسبات را به پیش ببرد . اما آنجایی نقش دیپلمات کارکشته و حرفه ای معلوم می شود که مانند کسینجر در سال 1971 در راه پکن فصل جدیدی را برای مناسبات چین آمریکا گشود و کمتر کسی باور می کرد تنها کمتر از یکسال بعد نیکسون رئیس جمهوری وقت آمریکا بصورت رسمی از پکن بازدید کند .

دراین مسیر نه چینی ها امریکایی شدند و نه آمریکایی ها در برابر دو غول کمونیست آن زمان یعنی شوروی و چین ، مضمحل گشتند. اگر شوروی دو دهه بعد فروپاشید بخاطر مشکلات داخلی خودش بود. که صد البته بستر ساز سوء استفاده طرف مقابل یعنی آمریکا شد. وگرنه همین چینی ها هم توانستند با آمریکا تعامل داشته باشند بدون آنکه دست از اهداف انقلاب کمونیستی چین بردارند.

بنابراین همچنان میتوان به پذیرش سیاست تعامل بجای تقابل امیدوار بود. بدون آنکه لازم باشد برای بازگشودن درِدیپلماسی از ارزش های انقلاب دست برداشت. در این حالت میتوان تصور کرد ترامپ به تهران سفر کند، یا در کشور سومی دیداری در سطح روسای جمهوری برگزار شود. برای آنکه دیدارهای بی حاصل ترامپ و اون رئیس جمهوری کره شمالی در افکارعمومی تداعی نشود، لازم است برنامه ریزی دقیقی با تعیین هدف مشخص،دستورکار معّین و برنامه ای که بتواند مسیر جدیدی را پیش روی دو طرف باز کند،  ارائه شود.   

بی تردید این سیاست می تواند به استقرار صلح و امنیت در منطقه غرب آسیا نیز کمک کند. در حالی که تداوم اختلاف های تهران و واشنگتن می تواند اوضاع منطقه را بهشکلی بدتر از وضعیت کنونی درآورد.

برای اینکه آمریکا متقاعد شود سیاست تحریم ایران به نتیجه نمی رسد و حتی ممکن است وضعیت منطقه را به جنگی ناخواسته بکشاند، لازم است ایران در سیاست های اقتصادی داخلی خود اصلاحات ساختاری و مبنایی بعمل آورد. علاوه براین برگزاری یک انتخابات فراگیر و همه جانبه می تواند پشتیبانی مردم از نظام را باردیگر در بهترین شکل خود به نمایش بگذارد.    

قدرت پشتیبانی مردم برای هر دولتی معجزه می کند. زیرا مادامی که مردم از حکومتهایشان حمایت کنند هیچ قدرتی نمی تواند آنها را به زانودرآورد. برعکس همین هم صادق است دولتها قبل از آنکه از نیروی خارجی ضربه بخورند از داخل دچار مشکل می شوند. البته معمولا اینگونه تفسیر می شود که مشکلات داخلی هم نتیجه سیاست های مداخله جویانه خارجی است. بدون آنکه به ضعف عملکرد داخلی توجه شود.

امروزآمریکا روز به روزازجایگاه ابرقدرتی گذشته خود فاصله می گیرد و مشکلات درونی خود را به بهترین شکل از زبان ترامپ بروز می دهد. آمریکای امروز شعار جهانی شدن را کم کم به کناری می گذارد و شعار "همه با من" را مطرح می کند . زئیس جمهوری آمریکا هیچ نگرانی از بابت اینکه بگوید "اول آمریکا" ندارد و بنابراین تامین منافع آمریکا در درجه نخست قرار داده و حتی متحدان آمریکا باید خود را با وضعیت ابرقدرت رو به افول تطبیق بدهند.

در این مسیر دو راه پیش روی ایران قرار دارد یا همچنان منتظرمی ماند تا با افول ابرقدرتی آمریکا که معلوم نیست دقیقا چه سالی خواهد بود و درخشش ایران در سالهای آتی دو طرف دروضعیت جدیدی ازمذاکره یا مصالحه قراربگیرند. اما مسیر دوم امتحان کردن یک رویکرد جدید است که به ما می گوید می توان زیر سلطه آمریکا نرفت اما با او سر دعوا هم نداشت. میتوان همچنان مستقل ماند، اما با آمریکا هم سیاست تعامل محدود را درپیش گرفت. می توان قدرت منطقه ای باشیم اما منافع آمریکا را به چالش نکشیم .

اگربخواهیم از نگاه هزینه و فایده به آینده مناسبات آمریکا و ایران نگاه کنیم می توان به راه حلی های تازه ای برای تامین منافع مشروع فکر کرد. اما اگر بر این باشیم که تضاد ایران و آمریکا یک تضاد مبنایی است و با تعامل سازنده قابل برطرف شدن نیست درآن صورت است که همچنان باید بر مسیر فعلی که در پیش گرفته ایم اصرار ورزیم اما به چه نتیجه ای می رسیم ؟ وضعیت امروز کشور دورنمای درخشانی را به مات نشان نمی دهد.