چرا تفاهمنامه هسته ای بین ایران با قدرت های جهانی، نیازمند به قوام سازی است؟ این فرایند به چه شکل و در چه غالبی می تواند صورت پذیرد؟

برای ورود به این بحث در ابتدا باید منظور خود از قوام سازی را به طور دقیق روشن نماییم. باید مشخص شود که قوام سازی این توافق را با تمرکز بر مساله «ضمانت اجرایی» آن مد نظر داریم یا این که رفع مشکلات مربوط به «بازگشت» به توافقنامه است و یا اصولا در مورد توسعه دادن توافق به حوزه های دیگر است. به هر حال زمانی که توافق برجام به دست آمد، پس از 40 سال نخستین اقدامی بود که در روابط بین ایران  و امریکا توانست یک بحران از راه دیپلماتیک حل و فصل شود که در صورت موفقیت می توانست مدل مناسبی برای حل سایر مسائل در نظر گرفته شود. اما مشاهده کردیم که به دلیل برخی مشکلات در درون توافق و همچنین کارشکنی های کشورهای منطقه ماننند اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده و همچنینن لابی های ان ها در کنگره آمریکا پس از روی کار آمدن ترامپ تیر خلاص به این توافق شلیک شد و برجام به محاق رفت. باید ببینیم آیا برای قوام سازی می خواهیم کماکان دیپلماسی را در دستور کار قرار دهیم و این مسیر را در پیش بگیریم یا این که همچنان قرارا است سیاست های یک طرفه مانند تحریم های آمریکا در پیش گرفته شود.

مورد دوم یعنی رویکرد یک جانبه، در تعارض با اساس برجام است چرا که در این توافق به روشنی ذکر شده است که طرفین باید با یکدیگر در حوزه های گوناگون همکاری داشته باشند. بنابراین معنی ندارد که وقتی قرار است همکاری صورت بگیرد، تحریمی به بهانه های مختلف علیه ایران وضع شود. اگر قوام سازی به این معنا باشد که هر دو طرف شروع به احیای توافق و اعتماد سازی کنند و پس از آن برای حل مشکل، اقدامات دیگری را در دستور کار قرار بدهند، می توان به این شکل قوام  سازی برجام را ممکن نمود. در غیر این صورت، زیاده خواهی های هر یک از طرفین با هیچ منطقی سازگار نخواهد بود. اما دولت بایدن می تواند با وعده های خود گام مهمی در اعتمادسازی بردارد تا در باره زمینه های دیگر نیز بتوان گفتگوهایی را در پیش گرفت.

«دنیس جت»، دستیار سابق بیل کلینتون رئیس جمهوری پیشین آمریکا معتقد است که «بدون تصویب کنگره، سرنوشت هر توافقی شبیه برجام خواهد شد و کنگره در آن زمان، توافق را تصویب نکرد چرا که رای کافی برای انجام آن وجود نداشت.» آیا فرایندهایی مانند تایید برجام توسط کنگره آمریکا، ضمانت اجرایی قابل اتکایی برای این توافق به همراه خواهد آورد؟

 این سوال، سوال مهمی است اما اگر تصور کنیم که اگر کنگره آمریکا چنین توافق را تصویب کند، قطعا ضمانت اجرایی خواهد داشت، اشتباهی فاحش است. بر همین اساس باید توجه داشت که صرف تایید کنگره نمی تواند برای ایران قابل اتکا باشد چون سه نمونه تاریخی برای رد آن وجود دارد. نخست آن که تجربه پیمان «منع موشک های ضد بالستیک» پیش چشم ماست و شوروی سابق به همراه آمریکا این پیمان را در 1972 در مسکو امضا کردند که تا 30 سال پابرجا بود و در کنگره ایالات متحده نیز به تصویب رسید. با این حال در سال 2002 جورج بوش با اختیارات خود از این پیمان به راحتی خارج شد چرا که قصد داشت پروژه سپر دفاع موشکی را عملیاتی کند. در ساختار سیاسی امریکا رئیس جمهور این اختیار و قدرت را دارد که برای حفظ منافع ملی آمریکا چنین اقداماتی را انجام دهد. مورد بعدی نیز در مورد پیمان «منع موشک های هسته ای میان برد و کوتاه برد» است که در سال 1987 بین ریگان و گورباچف در واشنگتن به امضا رسید اما در سال 2018 توسط دونالد ترامپ به راحتی زیر پا گذاشته شد. این پیمان قراردادی بسیار مهم در راستای جلوگیری از اشاعه موشک های هسته ای بود و با این حال آمریکا با این که کنگره و سنا هر دو این پیمان را تصویب کرده بودند از آن عملا در سال بعد خارج و روسیه نیز یک روز بعد از آمریکا از آن خارج شد. بنابراین، در آمریکا، منافع حرف نخست را می زند. سومین مثال نیز مربوط به پیمان «نفتا» است که بین امریکا، کانادا و مکزیک در 1992 و در دوره بوش پدر به امضا رسید و توسط بیل کلینتون به اجرا در آمد و کنگره و سنای امریکا در 1993 در دوره حکومت دموکرات ها ان را تصویب و اجرایی کردند. پیمان مهمی که بین امریکا و همسایگان ان منعقد شد، بعد از انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری در اولین اقدام ، وی کشورهای عضو را تهدید به خارج شدن از این پیمان کرد و اگرچه این تهدید رسما عملی نشد اما مکزیک و کانادا به اصلاحات مدنظر آمریکا که به ان ها تحمیل کرده بود تن داادند. بر همین اساس، اگر برجام در کنگره و یا سنا نیز تصویب می گردید، این امکان وجود داشت که چه اوباما و چه ترامپ در هر زمان که می خواستند، می توانستند از این پیمان خارج شوند که چنین نیز شد. اگرچه باید اذعان کرد که تصویب پیمان ها توسط کنگره یا سنا قطعا در مستحکم تر کردن پیمان ها اثرگذار است و جایگاه مهمی دارد و تصویب برجام در کنگره حائز اهمیت است اما این به معنای برطرف شدن همه مشکلات نیست.

آیا امکان تدوین تفاهنامه همکاری بین ایران و آمریکا همانند تفاهنامه همکاری 25 ساله ایران و چین که اخیرا در معرض توجه قرار گرفته است نیز وجود دارد؟

باید توجه داشت که همکاری بین ایران و چین هنوز یک «سند» نیست بلکه یک «توافقنامه» است و بر اساس آن، قرار است اسناد و قرادادهایی امضا شود و تا زمانی که این قراردادها امضا نشده است نمی توان اطمینان داشت که این تفاهم نامه ها به مرحله اجرا برسد. نکته دوم این که ایران و آمریکا پرونده قطوری در اختلافات خود دارند که در 8 حوزه اساسی باید آن ها را حل و فصال نمایند و بدون حل کردن آن ها نمی توان انتظار داشت که تفاهنمامه ای بین دوکشور به امضا برسد. با این حال این باور وجود دارد که اگر ایران به آمریکا اجازه میداد درمنافع اقتصادی با ایران شریک شود، مشکلات دو طرف کمتر می گردید. ضمن احترام به این دیدگاه باید تاکید کرد که ایران با بوئینگ آمریکا قرارداد مهمی را منعقد کرده بود اما بازهم دولت آمریکا اجازه عملی شدن این قرارداد (نه در  ارسال قطعات و نه در تحویل هواپیماها) را نداد. بنابراین اگر امریکا به دنبال منافع اقتنصادی و شریک شدن با ایران بود جلوی اجرا شدن این قراداد را نمی گرفت. به نظر من گره زدن منافع اقتصادی برای تضمین اجرا شدن هر توافقی اعم از سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... بسیار مهم است اما باید توجه داشت که پیش از این تفاهم نامه ها ایران و امریکا باید تلاش کنند که مشکلات اساسی خود را حل کنند. رابطه این دو کشور در وضعیتی است که حتی قرارداد مودت بین دو کشور نیز در دوره ترامپ زیرپا گذاشته شد. با این همه، آیا این به آن معنا است که ما نباید با امریکا رابطه داشته باشیم؟ اساسا این دیدگاه منطبق بر منافع ملی ما نیست بلکه ما باید پس از اندیشیدن به امکان حل معضلات اساسی، اقدام به همکاری و انعقاد تفاهم نامه های بزرگ دو جانبه یا چندجانبه نماییم. هرگونه مطلق انگاری در این زمینه ما را دچار افراط و تفریط تحلیلی خواهد کرد و یا ما را مجددا به این جمع بندی می رساند که هر گونه همکاری با آمریکا غلط و محکوم است. این نگاه، دست ایران را قطعا خواهد بست. باید دانست که همکاری با امریکا این امکان را برای ایران به خوبی به وجود خواهد آورد که ایران بتواند همکاری های خود با کره جنوبی، ژاپن، اروپا، هند و حتی چین و روسیه را راحت تر خواهد کرد چرا که ما در روابط خود گزینه های متعدد و امکان انتخاب بیشتری در روابط خود خواهیم داشت که می تواند منافع ما را به حداکثر ممکن برساند.

رسیدن به این باور که تدوین تفاهمنامه جامع همکاری با آمریکا همانند تفاهمنامه همکاری با چین، نیاز امروز کشور است را چطور می تواند محقق شود؟ چنین باوری چگونه در ارکان ساختار تصمیم گیری کشور به وجود می آید و به چه شکل به سوی آن حرکت می توان کرد؟

 این که چنین باوری چگونه در ارکان ساختار تصمیم گیری کشور به وجود می آید ناشی از آن است که تلقی ما از مفهوم نظام بین الملل، نظام سلطه، مفهوم نفوذ و رفتار ایالات متحده، مانع از امکان برقراری روابط دو جانبه با آمریکا شده است. اگر ما روزی بتوانیم تفسیر و تلقی و نگرش خود نسبت به روابط بین الملل را تغییر بدهیم، در آن روز شاید بتوانیم برداشت خود از نظام بین المل را نیز دگرگون کرده و با امریکا همکاری همه جانبه برقرار کنیم. در حال حاضر، این برداشت در ایران وجود دارد که امریکا به دنبال همکاری با ایران نیست بلکه به دنبال سرنگونی نظام سیاسی ایران است. گرچه امریکا چنین ادعایی را رد می کند اما مسئولان ایرانی اصرار دارند که امریکا به دنبال یک همکاری سودمند و همه جانبه با ایران نیست. این نگاه نشات گرفته از ذهن ماست که به تئوری توطئه باور دارد و معتقد است که همه اقدامات در جهان توسط امریکا و اسرائیل و گروه ها و قدرت های ناشناس صورت می گیرد و توطئه هایی علیه ایران در جریان است. در حالی که ما می توانیم بدون تغیر در باورهای خود و با قدرت، روابط خود با امریکا را تغییر دهیم و مانند چین با این که نگرش های کمونیستی بر آنجا حاکم بود از سال 1971 تصمیم گرفت که با امریکا همکاری کند و کیسینجر که معمار بازسازی روابط چین و آمریکا بود این مسیر را جلو برد. تا سال 1980 که «دنگ شیائوپینگ» در چین به قدرت رسید ، او این ایده را جا انداخت که یک کشور می تواند با دو نظام اداره شود. تئوری ای که در زمان خود بسیار تعجب برانگیز بود اما او تاکید کرد که ما می توانیم چین را با نظام کمونیستی اداره کنیم اما بندر هنگ کنگ، شانگ های و مجموعا 10 بندر بزرگ مان، با نظام دیگری اداره شود. چین اجازه داد که در این بندرها سرمایه گذاری صورت بگیرد و با نظام سرمایه داری اداره شود تا سود حاصل از آن، از این مناطق دریافت شود. چین نام این اقتصاد را «اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر بازار آزاد» که بسیاری این ایده را به تمسخر گرفتند اما چین از این دوره به بعد عمیقا متحول شد و اکنون  به دومین قدرت برتر جهان بدل شده است. این نظر «دنگ شیائوپینگ » به عنوان مکمل نظر «چوآن لای» موجب در پیش گرفتن تعامل با امریکا به جای تعارض است. تعارضی که موجب فروپاشی شوروی شد. چینی ها بدون تغییر در حکومت و نظام سیاسی، اعتقادات و باورهای خود اما  شکل، رفتار و نگاه خود به نظام بین الملل را دگرگون کردند و در عین رقابت با آمریکا در حال تعامل با این کشور هستند. چین هیچگاه مستعمره یا تحت تسخیر شرکت های امریکایی قرار نگرفت و در عین حال چینی ها امروز 2000 میلیادر دلار در امریکا سرمایه گذاری کرده اند و اقتصاد امریکا را تحت تاثیر قرار داده اند و آمریکایی ها نیز ارقام بزرگی را در چین سرمیه گذاری نموده اند و این پیوستگی موجب رخدادهای خوب برای هر دو کشور شده است. اگر ایران نیز بتواند چنین الگویی را در پیش بگیرد شاید بتواند در آینده، بدون نگرانی از تغییر نظام سیاسی در ایران که مرتبا از سوی مقامات مطرح می گردد بدون این که تغییری در دیدگاه های ایران صورت بگیرد.تعاملات خوبی را با امریکا تعریف نماید.

در نهایت، آیا فراهم بودن امکان خروج یک یا چند عضو از برجام یا عملی نشدن کامل این توافق، خاصیت چنین توافق هایی است یا نقص یک توافق محسوب می شود؟ آیا جایگزین بهتری برای برجام وجود دارد تا بتوان با اتکا بر آن روابط ایران و آمریکا را بهبود بخشید؟ یا اینکه رابطه این دو کشور نیازمند رعایت اولویت های دیگری است (این اولویت ها چیست)؟

 اساسا در شکل گیری برجام برای این که طرف ها به تفاهم برسند، همگی تلاش کردند که از طریق گذشتن از بخش هایی ازخواسته های خود به سوی هم حرکت کنند. مثلا چه ایران و چه امریکا و چه سایر اعضا اگر می خواستند به کل خواسته های خود بپرداازند، چنین توافقی در نهایت شکل نمی گرفت. بنابراین برای این که این کشورها بتوانند این توافق را پایدار کنند پذیرفته اند که اگر تخلفی صورت گرفت، اعضا می توانند به عنوان اعتراض یا از توافق خارج شوند و یا شکایت خود را در کمیسیون مربوطه اعلام و با بررسی شورای امنیت سازمان ملل منتظر رای نهایی بمانند. رابطه ایران و امریکا گرهی است که مجموعه ای از مشکلات اساسی را در خود حفظ کرده است. یکی از جدی ترین آن ها ادعاهای تاریخی دو کشور است که مثلا ایران مرتبا از کودتای 28 مرداد و سقوط دولت دموکراتیک دکتر مصدق در اثر کودتا صحبت می کند اما آمریکا علیرغم عذرخواهی تلویحی خانم آلبرایت، هیچگاه به صورت رسمی از ایران عذرخواهی نکرده است. در دیگر سو نیز امریکا بحث تسخیر سفارت امریکا توسط ایران را مطرح می کند و متعاقب آن ایران بحث حمله به هواپیمای مسافربری خود را طرح می کند. مبحث بعدی نیز مربوط به ادعاهای اقتصادی و مالی است و دیوان داوری ایران و امریکا که پس از تفاهم الجزایر بین ایران و امریکا از سال 1980 که دیوانی متشکل از 3 قاضی ایرانی، 3 قاضی امریکایی و 3 قاضی بی طرف است به اختلافات دو کشور رسیدگی می کند. بحث اصلی در این اختلافات مربوط به پرونده اختلافات مالی در خریدهای نظامی ایران است که بخشی از آن ها توسط ایران پرداخت شده ولی امریکا حاظر به تحویل آن ها نشده است. علاوه بر آن، ایران دو شکایت دیگر در دادگاه بین المللی لاهه علیه امریکا حول محور تحریم های اقتصادی و بلوکه کردن  منابع مالی ایران در لوکزامبورگ تنظیم کرده است. غیر از این مسائل، اتهامات دیگری هم وجود دارد که دو طرف یکدیگر را در برخی مسائل با اتهاماتی رو به رو می کنند به طوری که امریکا ایران را متهم به دفاع از تروریسم می کند چرا که ایران از گروه هایی چون حزب الله، حماس، جهاد اسلامی، حوثی ها و.. حمایت می کند چون ایران این گروه ها را گروهای فعال در راستای جنبش های ازادی بخش می داند و متقابلا ایران آمریکا را به حمایت از داعش و برخی گروه های تروریستی منطقه متهم می کند. بحث مسائل هسته ای، حقوق بشر و نوع نگاه دو کشور به این مساله و حتی فعالیتهای منطقه ای ایران که امریکا از ان با عنوان «بی ثبات سازی» یاد می کند و بسیاری از مسائل دیگر موجب قطور شدن پرونده دو کشور شده است. آیا این پرونده این قابلیت را دارد که که به صورت یکجا و در قالب یک توافق جامع حل  شود و یا این که بهتر است یکی یکی حل و فصل گردد به این صورت که مثلا به موازات حل مسائل هسته ای، در مورد  تروریسم و سپس حقوق بشر و سایر مسائل مورد اختلاف حرف مباحثه شود؟ برخی معتقدند که این مسائل می تواند یکی یکی رفع شود اما برخی دیگر باور دارند که چون این موضوعات با هم در ارتباط هستند و بر روی یکدیگر تاثیر دارند لازم است که یکجا رفع شود. این سر فصل ها از نگاه من بهتر است به صورت یکجا و. یکبار برای همیشه حل و فصل شود چرا که حل شدن موردی آن، مشکلات بسیار بیشتری با خود به همراه خواهد داشت.

همکاری با امریکا این امکان را برای ایران به خوبی به وجود خواهد آورد که ایران بتواند همکاری های خود با کره جنوبی، ژاپن، اروپا، هند و حتی چین و روسیه را راحت تر خواهد کرد چرا که ما در روابط خود گزینه های متعدد و امکان انتخاب بیشتری در روابط خود خواهیم داشت که می تواند منافع ما را به حداکثر ممکن برساند.

دوسر برد

چینی ها بدون تغییر در حکومت و نظام سیاسی، اعتقادات و باورهای خود اما  شکل، رفتار و نگاه خود به نظام بین الملل را دگرگون کردند و در عین رقابت با آمریکا در حال تعامل با این کشور هستند. چین هیچگاه مستعمره یا تحت تسخیر شرکت های امریکایی قرار نگرفت و در عین حال چینی ها امروز 2000 میلیادر دلار در امریکا سرمایه گذاری کرده اند و اقتصاد امریکا را تحت تاثیر قرار داده اند و آمریکایی ها نیز ارقام بزرگی را در چین سرمیه گذاری نموده اند و این پیوستگی موجب رخدادهای خوب برای هر دو کشور شده است.

اگر تصور کنیم که اگر کنگره آمریکا چنین توافق را تصویب کند، قطعا ضمانت اجرایی خواهد داشت، اشتباهی فاحش است. بر همین اساس باید توجه داشت که صرف تایید کنگره نمی تواند برای ایران قابل اتکا باشد چون سه نمونه تاریخی روشن برای رد آن وجود دارد. اگرچه باید اذعان کرد که تصویب پیمان ها توسط کنگره یا سنا قطعا در مستحکم تر کردن پیمان ها اثرگذار است و جایگاه مهمی دارد و تصویب برجام در کنگره حائز اهمیت است اما این به معنای برطرف شدن همه مشکلات نیست.