آغاز دوباره جنگ در غزه
تلخترین خبر دیروز، آغاز مجدد حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه است. برخی در یک طرف ماجرا حماس را مقصر این مساله میدانند و برخی دیگر از تصمیم قطعی اسرائیل برای ادامه جنگ میگویند. مشخصاً برای نگارنده روشن نیست که در این زمینه چه کسانی آغازکننده مجدد این داستان بود اما آنچه مهم است، شروع دوباره درگیری با جنایت بیشتر و کشته شدن از دو طرف و تشدید مشکلات برای فلسطینینان و ساکنان غزه است. اگرچه در همین شرایط دشوار فعلی مذاکرات در قطر نیز در جریان است و چهرههای مختلف غربی نیز به منطقه سفر کردهاند اما آغاز مجدد این درگیریها عواقبت تاسف باری را به دنبال دارد. در طرف دیگر و بعد پنهان ماجرا این است که هر دو طرف از عواقب جبرانناپذیر ادامه این درگیریها آگاه هستند. نتانیاهو به رغم سخنرانی خود مبنی بر اینکه تا نابودی حماس حملات ادامه خواهد داشت، به نظر میرسد به این جمعبندی رسیده که حماس با حملات نظامی نابود نشدنی نیست و نمیتوان کشوری را با استناد به انگیزه نابودی حماس نابود کرد. در این میان باید به دنبال ابتکاری برای مهار تنانیاهو بود تا در عمل به این مساله رضایت دهد که ادامه وضعیت فعلی تا نابودی حماسی راهی بیراهه است و به هیچ وجه به تحقق این هدف منجر نشده و برای خود اسرائیل و دولت نتانیاهو نیز تبعات جدی و جبران ناپذیری را در پی دارد.
از طرف دیگر حماس باید به آرامش دعوت شود چراکه در واقعیت ادامه این جنگ به نفع حماس هم نیست و اوضاع دشواری از نظر آب و مواد غذایی و وضعیت بهداشت و درمان و تعداد کشتهها در غزه ایجاد شده که تشدید نیز خواهد شد که این وضعیت برای حماس هم هزینهساز است. به همین دلیل واقعیت این است که این جنگ به نفع هیچ کس نیست و به طور قطع اسرائیل با تصور نابودی کامل در اشتباه است و حماس هم اگر بخواهد فکر کند که تنها از طریق جنگ و درگیری میتواند حق مسلم خود را بگیرد، راه عملی مثمر ثمری را در پیش نگرفته است.
شرایط برای غزه دشوار است و به موازات آن کرانهباختری هم وضعیت خوبی ندارد و در وضعیتی بحرانی است. فشار از طریق شهرکنشینان صهیونیست بر مردم کرانهباختری در حال افزایش است و مردم کرانهباختری نیز در آینده نزدیک درگیر بحرانهایی جدیتر از وضعیت فشار فعلی میشوند. در این میان بهترین کار، ادامه آتشبس و یافتن راهحل منطقهای قابل اجراست. مشخصاً در این شرایط ایدههای زیادی طرح میشود، به طور مثال ایران بحث همهپرسی را مطرح میکند اما در عالم واقع و در شرایط فعلی عملاً انجام و برگزاری این همهپرسی ممکن نیست چراکه از اساس زمینهای برای اجرای آن وجود ندارد، مگر اینکه بعدها تحول بزرگی رخ دهد اما برای ایده همهپرسی این شرایط مناسب نیست و حتی تشکیل دو دولت هم نمیتواند بسیاری از بحرانهای فعلی را سامان دهد. به طور مثال با تشکیل دو دولت اسرائیلی و فلسطینی تعیین تکلیف برای ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار صهیونیستی که در کرانه باختری زندگی میکنند به عنوان موضوعی بلاتکلیف در نظر گرفته میشود چراکه هیچ یک از این شهرکنشینان حاضر به ترک این منطقه نیستند و حتی به فرض تشکیل دولت فلسطینی وضعیت این شهرکنشینان مسالهای لاینحل تصور میشود.
واقعیت امر این است که برای یک راه حل واقعی باید واقعبین بود. اینکه ریشه این بحران مکرراً به روسیه و ایران یا خارج از موضوع درگیری این دو طرف نسبت داده شود، دردی را درمان نمیکند. در روزهای اخیر مکرراً درباره نفع روسیه در ادامه این جنگ سخن گفته میشود، حال آنکه روسیه از اساس امکان نقشآفرینی در خاورمیانه جدید را ندارد. روسیه در حیاط خلوت خود یعنی قفقاز جنوبی در مانده است و در این شرایط چگونه میتواند در خاورمیانه به عنوان حیاط خلوت آمریکا نقشآفرینی کند؟ نباید فراموش کرد که مسکو اسرائیل را قبول دارد و سیاست سنتی روسیه تشکیل دو دولت در این منطقه است. با در نظر گرفتن نقشآفرینان غیر واقعی و خیالی در این منازعه تنها امکان دستیابی به راه حل دور از دسترس قرار میگیرد.