ترامپ پیش بینیهای اغلب تحلیلگران را برهم زد
آنهایی که می گویند فرقی بین رئیسان جمهوری امریکا اعم از دمکرات و جمهوریخواه وجود ندارد بعد از آمدن ترامپ به کاخ سفید مجبور شدند در این اندیشه تجدید نظر کنند زیرا تغییرات به وجود آمده نسبت دوره بایدن قابل توجه است.
حسن بهشتی پور در مصاحبه با خبر آنلاین گفت:
شدت تمایل ترامپ به دنبال کردن سیاستهای اقتصادی غیرمتعارف را دست کم گرفته بودیم. هرچند انتظار داشتم او از تهدید تعرفهها بهعنوان یک ابزار چانهزنی استفاده کند، تصورم این بود که او یا مشاورانش متوجه خواهند بود که آغاز یک جنگ تجاری میتواند به اقتصاد آمریکا آسیب جدی وارد کند و در نهایت برنامه سیاسی او را به خطر بیندازد.
پس از انتخابات نوامبر گذشته، زمانی که به نظر میرسید اکثر اعضای تیم اقتصادی ترامپ افرادی منطقی هستند که اصول اقتصاد کلان را درک میکنند، مدتی خیال ها راحت و فرض شد که افرادی نظیر «پیتر ناوارو»، مشاور ارشد تجاری ترامپ تأثیر چندانی نخواهند داشت؛ اما اکنون مشخص شده که اشتباه کردهایم. حتی مقامات اقتصادی باتجربه، حرفهای بیاساس ترامپ را تکرار میکنند و ناوارو به نظر میرسد نفوذ قابلتوجهی بر رئیسجمهور دارد.
سرانجام اگرچه بیتوجهی ترامپ به قوانین و هنجارها پیش از نخستین کمپین ریاستجمهوری او کاملاً مشهود بود، شدت تمایل او به زیر پا گذاشتن اصول بنیادینی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتند، مرا شگفتزده کرد. اقداماتی همچون تهدید به تصرف گرینلند، اشغال مجدد کانال پاناما، الحاق کانادا به عنوان یک ایالت آمریکا در حالی که این کشور وسیع تر از کل ایالات متحده است و پاکسازی قومی فلسطینیها از غزه، نمونههای آشکار نقض اصولی هستند که ایالات متحده برای دههها به آنها احترام گذاشته و از مزایای آنها بهرهمند شده است. نکته مهم این است که ترامپ این اصول را نه در واکنش به یک بحران ملی یا شرایط اضطراری، بلکه در چارچوب یک دیدگاه کاملاً متفاوت ریاست جمهوری با اسلاف خودش زیر پا میگذارد.
او معتقد است که ایالات متحده در یک نظم جهانی که در آن استبداد و قدرتمحوری حاکم باشد، وضعیت بهتری خواهد داشت. تبدیل ایالات متحده از یک مدافع نظم بینالمللی به یک دولت که قواعد بین المللی را نادیده می گیرد و به راحتی از سازمان های بین المللی مثل سازمان بهداشت جهانی بیرون می آید و قضات دیوان بین المللی لاهه را برای صرفا صدور رای قضایی مشمول تحریم قرار می دهد ، چیزی نیست که در تحلیلهای اولیه تصور کرده بودم. از ابتدا مشخص بود که تأثیر ترامپ بر سیاست داخلی آمریکا مضر خواهد بود و او را بهعنوان تهدیدی برای نظم قانون اساسی و خود دموکراسی توصیف کردم. با این حال، میزان رادیکالیسم و تمایل او به خودتخریبی در سیاستهای داخلی و همچنین آمادگی کنگره و بسیاری از رهبران اقتصادی برای تسلیم شدن در برابر آن بسیار فراتر از انتظارات بود.
نقش ویرانگر ایلان ماسک نیز که به نوعی به یک «مقام غیرانتخابی دولت» تبدیل شد، در نسخه دوم ترامپ غیرمنتظره بود. با وجود این ، حمایت اکثریت قابل توجه افکار عمومی از این اقدام های ساختارشکنانه حیرت انگیز است با این حال باید بگویم برای من کاملاً روشن بود که دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ مشکلات جدی برای نظام بین الملل به وجود می اورد اما هرگز وسعت آن را چنین گسترده تصور هم نمی کردم . مجموع این تصمیم ها بار دیگر این سئوال مهم را در بین کارشناسان مطرح کرد که به راستی رئیس جمهوری امریکا تا چه میزان می تواند سیاستها و راهبردهای آمریکا را اغییر دهند ؟