آموزش و یادگیری در اسارتگاه های اسیران ایرانی در عراق
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست تخصصی «چگونه در بند، مدرسه ساختیم؟» با محور بررسی ساختارهای آموزشی خودجوش در اردوگاههای اسرا، برگزار شد. در این نشست، حسن بهشتیپور، پژوهشگر روابط بینالملل و آزاده، علی علیلو، آزاده و محمدرضا حشمتی، پژوهشگر به تبیین نقش آموزش در حفظ امید، هویت و مقاومت در اردوگاههای اسارت پرداختند.
محمدرضا حشمتی، پژوهشگر حوزه تجارب آموزشی آزادگان، اظهار کرد: مقام معظم رهبری جملهای قابل تأمل درباره جنگ بیان کردهاند که به نظر من ظرفیت تحلیلی بالایی دارد. ایشان گفتهاند: «جنگ ما، گنج بود». دستیابی به چنین نگاهی مستلزم تأمل، واکاوی و بازخوانی دقیق تجربه جنگ است؛ چرا که این پدیده، وجوه متکثری دارد و میتوان از زوایای گوناگون به آن نگریست.
او افزود: از جمله ابعادی که به باور من نیازمند توجه است، سرگذشت افرادیست که نهتنها در میدان نبرد حضور داشتند، بلکه پس از مجروحیت، تجربه اسارت را نیز از سر گذراندند. همواره در میان همراهان خود به این نکته اشاره کردهام رزمندهای که وارد منطقه عملیاتی میشود، با چهار مسیر ممکن روبهروست: بازگشت بدون آسیب، شهادت، جراحت و در نهایت، اسارت؛ حالتی که در آن زمان کمتر قابل تصور بود.
این پژوهشگر ادامه داد: افرادی که دوران اسارت را پشت سر گذاشتهاند، بخشی از عمر خود را در شرایطی سپری کردهاند که با زیست متعارف فاصله داشته است. به عنوان نمونه، در حالی که من پس از پایان جنگ به ادامه تحصیل پرداختم، برخی از این افراد در همان دوران که من هنوز در مقطع دانشآموزی بودم، به اسارت درآمده بودند. مقصود، تمامی کسانیست که تجربه زیستن در آن شرایط را داشتهاند.
حشمتی عنوان کرد: مطالعه در زندگی آزادگان، ابعاد کمتر دیدهشدهای را پیشروی ما قرار میدهد؛ یکی از این ابعاد، مسئله آموزش در دوران اسارت است. علیرغم وجود محدودیتها و ممنوعیتها، روند یادگیری در اشکال مختلف جریان داشته است. در گفتگوها و مصاحبههایی که با برخی از این افراد صورت گرفته، دیده میشود که مفاهیم آموزشی، تعریفی متفاوت در آن بستر پیدا کردهاند. این یادگیری صرفاً به آموزش رسمی محدود نبوده، بلکه دامنهای فراتر از آن، از جمله مهارتها و تجربههای زیستمحور را نیز در بر گرفته است.
این پژوهشگر در پایان گفت: در کتاب «خاک آسمانی» تالیف نصرتالله محمودزاده آمده که در طول دوران اسارت، مفهومی متفاوت از زندگی برای افراد شکل گرفته بود. اصطلاحاتی همچون «آزادی در اسارت» نیز در همین زمینه بهکار رفتهاند. همچنین از مرحوم ترابی یاد شده که در دوران اسارت، کوششهایی برای حفظ انسجام ذهنی و استمرار فعالیتهای جمعی انجام میداد.
حسن بهشتیپور، یکی از آزادگان دفاع مقدس، گفت: موضوع نخست به بحث آموزش بازمیگردد، که بهنظر من یکی از بخشهای کمتوجه در کشور به شمار میآید. سالها در حوزههای مختلف مدیریتی، بهویژه در صدا و سیما، فعالیت داشتم و همواره با این مسئله مواجه بودیم که چرا آموزش در اولویت قرار نمیگرفت. یکی از مدیران، زمانی که درباره اهمیت آموزش برای او توضیح میدادیم از جمله ضرورت همراهی با تحولات فکری، هنری و فناورانه را باور نداشت که این حوزه بهروزرسانی مداوم نیاز دارد. این در حالی است که ما تقریباً هر پنج سال با یک تحول بنیادین روبهرو هستیم.
وی افزود: آموزش، در واقع، قلب تپنده هر سازمان است؛ جایی که بهرهوری و خلاقیت شکل میگیرد و نوآوری به نسل جدید منتقل میشود. با این حال، در دوران اسارت، آموزش شرایط و مفهومی متفاوت داشت.
این پژوهشگر روابط بینالمل ادامه داد: من قصد دارم موضوع آموزش در اسارت را در سه بخش توضیح دهم: پیش از آموزش، حین آموزش، و پس از آن. در مرحله نخست، یعنی ماههای اولیه اسارت، فشارهای روانی و جسمی بسیاری بر ما وارد میشد. من در اردوگاههای ۱۲ و ۱۶ بودم که از سوی صلیب سرخ ثبت نشده بودند و شرایط سختتری داشتند. در این فضا، آموزش در اولویت نبود. با این حال، برخی از اسرا که پیشینه علمی یا فکری داشتند به این نتیجه رسیدند که تنها با ایجاد تغییر در وضعیت اردوگاه میتوانند بر فشارها غلبه کنند. او توضیح داد: مشخص نبود چرا مسئولان عراقی با موضوع آموزش مخالفت داشتند؛ در حالی که این امر میتوانست حتی اداره اردوگاه را برای آنان آسانتر کند. شاید نگرانی اصلی آنان، ایجاد همبستگی میان اسرا بود، چرا که حتی قدم زدن سه نفره برای آنان خط قرمز محسوب میشد.
حسن بهشتی پور در ادامه گفت: به تدریج، برخی افراد مانند روحانیون، طلبهها و کسانی که پیشتر در زمینه سوادآموزی یا آموزش قرآن فعال بودند، گرد هم آمدند و فعالیتهایی را آغاز کردند. از جمله این افراد، مصطفی قربانی بود که شیوه خاصی در آموزش قرآن داشت و توانست علاقهمندان بسیاری را جذب کند.
او افزود: پس از آموزش قرآن، موضوع سوادآموزی مطرح شد. ما شروع کردیم به شناسایی افرادی که نیاز به یادگیری داشتند. در شرایطی که ابزار آموزشی در دسترس نبود، از روشهایی چون نوشتن با سیم خاردار بر روی زمین استفاده کردیم. این زمینها پیشتر پر از ریگ بود و ما به دستور مسئولان، باید آنها را جمع میکردیم. تفاوت اردوگاههای ثبتشده در صلیب سرخ با اردوگاههایی که این وضعیت را نداشتند، در همین نکات آشکار میشد؛ چرا که در برخی اردوگاهها، اسرا انگیزه بیشتری برای یادگیری داشتند تا بتوانند برای خانوادههایشان نامه بنویسند. اما در اردوگاه ما، چنین ارتباطی وجود نداشت.
این آزاده در ادامه گفت: در بخش دوم، یعنی هنگام آموزش، ما بین خودمان تجربیات را رد و بدل میکردیم. هرکدام در موضوعی خاص فعالیت داشت؛ قرآن، سواد، اقتصاد، شیمی یا ریاضیات. این تبادل تجربیات به بهبود روند آموزش کمک میکرد. انگیزه آموزش در اسارت، بیش از هر چیز، ناشی از تلاش برای بهرهبرداری مفید از زمان بود.
بهشتیپور گفت: در بخش سوم نکته جالب این مسئله بود که افرادی که آموزش میدیدند، خودشان به مدرس تبدیل میشدند. برای مثال، در آموزش قرآن، با وجود آنکه قرآن در دسترس نبود، پس از یک سال و نیم، چند نسخه از سوی مقامات عراقی و به گفته آنان هدیه صدام حسین به آسایشگاهها بود که به اردوگاهها داده شد. این امر، نقطه عطفی در فعالیتهای آموزشی بود.
او در پایان افزود: در برخی موارد، اسرا بهدلیل در اختیار داشتن قرآن مورد تنبیه قرار میگرفتند، اما با این حال، این آموزشها ادامه یافت. دورههای آموزشی، مانند تجوید یا روخوانی، پس از پایان، توسط افراد فارغالتحصیل، به دیگران منتقل میشد و چرخهای از یادگیری و آموزش شکل میگرفت.