سایهی بیاعتمادی بر دیپلماسی:
تحلیلی بر بنبست روابط ایران، آمریکا و آژانس
روابط پرتنش ایران با ایالات متحده، تروئیکای اروپایی وبلا تکلیفی در مورد چارچوب روابط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در یکی از حساسترین مقاطع خود قرار دارد. در این یادداشت هفدم ارائه تصویری روشن از پیچیدگیهای این مناسبات است؛ تصویری که نشان میدهد «مذاکره» بهرغم بار مثبت دیپلماتیک خود، در میدان واقعیت سیاسی به عرصهای از رقابت قدرت و مشروعیت بدل شده است.
۱. مذاکره مستقیم یا غیر مستقیم ؟
تعارض موجود در روند گفتوگوهای ایران و آمریکا بسیار قابل توجه است از یک سو هر دو طرف از ضرورت مذاکره سخن میگویند تا چهرهای معقول و گفتوگومحور در عرصه بینالمللی ارائه کنند، و از سوی دیگر، هیچیک حاضر نیستند از مواضع حداکثری خود کوتاه بیایند.
دولت ترامپ در ادامه مواضع غیرمنطقی خود از اساس، به جای مذاکره بر سر ماهیت اختلافات، صرفاً به گفتوگو درباره چگونگی اجرای تصمیمات از پیش تعیینشده تمایل دارد. در واقع، واشنگتن خواستار اجرای سه مطالبه مشخص از ایران است:
توقف کامل غنیسازی اورانیوم؛ محدودسازی توان موشکی ایران زیر ۵۰۰ کیلومتر؛ قطع حمایت ایران از گروههای مقاومت منطقهای.
این رویکرد به معنای تحمیل «نتیجه از پیش تعیینشده» است، نه مذاکره واقعی. ایران نیز با آگاهی از چنین پیششرطهایی، مذاکره مستقیم را فاقد معنا میداند. با این حال، از منظر سیاست خارجی، اعلام آمادگی برای مذاکره نوعی موضعگیری تدافعی-هوشمندانه تلقی میشود؛ زیرا طرفی که از مذاکره سر باز زند، در فضای افکار عمومی جهانی بهعنوان عامل تشدید بحران شناخته میشود.
۲. رئالیسم تهاجمی و منطق شروط متقابل
موضع اخیر آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب، در دیدار با دانشجویان در دوازدهم آبان را می توان در چارچوب نظریهی «رئالیسم تهاجمی» تحلیل کرد. بر اساس این منطق، هنگامی که یک طرف شروطی تحمیلی را پیشنهاد میکند، طرف مقابل برای حفظ موازنهی قدرت، شرایطی متقابل و غیرقابل تحقق را مطرح میسازد تا از یکسو درِ مذاکره را بهطور نمادین نبندد و از سوی دیگر نشان دهد تسلیم فشار نخواهد شد.
سخنان آیتالله خامنهای دقیقاً بر همین مبنا قابل فهم است: «آمریکا برای آغاز مذاکره باید سه شرط ایران را بپذیرد کنار گذاشتن حمایت از اسرائیل، خروج از پایگاههای نظامی در غرب آسیا، و پایان دادن به مداخلات منطقهای. این شروط نه برای اجرا، بلکه برای بازتعریف توازن نمادین قدرت در گفتمان دیپلماتیک مطرح شدهاند.
در چنین چارچوبی، «مذاکره مستقیم» تنها زمانی قابل اجرا است که دو طرف حاضر باشند رویکرد خود را تغییر دهند . بنابراین تا زمانی که این شرایط تغییر نکند ، تنها برای مدیریت ادراک جهانی و کاهش فشار دیپلماتیک بر انجام مذاکرات تاکید می شود از سوی آمریکا مذاکره مستقیم برای پذیرش شرایط تحمیلی و از سوی ایران مذاکره غیر مستقیم برای حفظ مواضع اصولی در برابر زیادهخواهی طرف مقابل . ولی روشن نیست این نوع موضع گیری چه فایدهای دارد، جز آنکه نشان دهد دو طرف مذاکره را مطلقاً رد نمی کنند.
۳. ضرورت تلاش برای رفع مشکلات حقوقی در مناسبات ایران و آژانس
در این میان وضعیت بلاتکلیفی حاکم بر روابط میان ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی شرایط را سختتر می کند زیرا، یکی از خلأهای حقوقی جدی در نظام پادمان این است که هیچ بند مشخصی برای تعلیق اجرای تعهدات پادمانی در شرایط تهدید یا حمله نظامی پیشبینی نشده است. ایران استدلال میکند که چون تاسیسات تحت نظارت آژانس هدف حمله آمریکا و اسرائیل قرار گرفتهاند، ادامه بازرسیها در همان چارچوب سابق منطقی نیست. اما از دید آژانس، این اقدام ایران فاقد مبنای حقوقی در NPT است. اینجا شکافی آشکار میان منطق اخلاقی و انسانی با منطق حقوقی و فنی بهچشم میخورد. در حالی که از نظر اخلاقی حق با ایران است، اما اساسنامه آژانس چنین استثنایی را نمیپذیرد.
۴. دوران پساقطعنامه ۲۲۳۱ و آزمون گروسی
با توجه به پایان اعتبار ده ساله قطعنامه ۲۲۳۱، گزارش آتی رافائل گروسی به شورای حکام، نخستین گزارشی خواهد بود که صرفاً در چارچوب NPT تنظیم خواهد شد. در حالی که آمریکا و تروئیکای اروپایی همچنان بر بازگشت قطعنامههای تحریمی پیشین تأکید دارند، ایران، روسیه و چین خواستار بازگشت پرونده ایران در شورای حکام آژانس به روال عادی هستند.
اهمیت گزارش آتی گروسی از آنروست که میتواند جهتگیری آینده روابط تهران و آژانس را تعیین کند. با این حال، حملات نظامی غیر قانونی آمریکا به سایتهای هستهای نطنز، فردو و اصفهان، امکان بازرسی دقیق و ارائهی گزارش کامل را از میان برده است. در نتیجه، گروسی در موقعیتی دوگانه قرار دارد: او باید گزارشی ارائه دهد که فاقد دادههای میدانی دقیق است، اما از نظر سیاسی، زیر فشار شدید غرب برای ارائهی گزارشی انتقادی قرار دارد.
۵. آژانس، بهانه یا بازیگر؟
این تصور که گزارشهای آژانس علت حملات نظامی آمریکا و اسرائیل بودهاند، با قرائن و شواهد موجود منطبق نیست زیرا بر اساس گزارش منابع معتبر خبری و اطلاعاتی ، این حملات دستکم یک تا دو سال پیش از گزارش اخیر برنامهریزی شده بودند و صرفاً از گزارشهای منفی آژانس به عنوان بهانه و پوشش تبلیغاتی استفاده شده است.
در نتیجه، نقش آژانس در این میان نه به عنوان بازیگر مستقل، بلکه بهمثابه ابزار مشروعیتبخشی سیاسی برای اقدامات یکجانبه غرب تفسیر میشود. با این حال، ادامه این وضعیت میتواند به فشار سیاسی بیشتر بر ایران در نظام فنی و نظارتی بینالمللی منجر شود؛ ازاینرو، ضرورت دارد تهران با آژانس به تفاهمی جدید درباره نحوهی بازرسی از سایتهای فعال دست یابد.
نتیجه :
ریشهی بحران روابط ایران با آمریکا و تروئیکا نه در تاکتیکهای دیپلماتیک، بلکه در شکاف بنیادین بین نگرش و بینش مسئولان ایرانی با مسئولان غرب نهفته است. آمریکا با رویکردی تحمیلی و ایران با منطق بازدارندگی متقابل به میدان آمدهاند. مذاکره در چنین فضایی نه به حل بحران، بلکه صرفاً به حفظ ظاهر گفتوگو کمک میکند.
در سطح فنی نیز، تا زمانی که چارچوب پادمان هستهای بازنگری نشود و امکان تعلیق نظارت در شرایط تهدید نظامی به رسمیت شناخته نشود، اختلاف ایران و آژانس تداوم خواهد داشت.
در نهایت، گفتوگوی واقعی زمانی ممکن است که هر دو طرف از موضع قدرت، اما با پذیرش واقعیتهای متقابل وارد شوند — نه آنکه یکی مذاکره را به ابزار فشار و دیگری به سپر دفاعی بدل کند.
در این وبلاگ هدف ارائه تحلیل های روز در باره تحولات بین المللی و روابط خارجی ایران با سایر کشورها و در موارد مهم تحلیل مسائل داخلی ایران است.علاوه براین برای کسانی که به هردلیل علاقه مند به مسائل تحلیل سیاسی هستند و دوست دارند روش صحیحی را برای تحلیل تحولات جاری ایران و جهان در پیش گیرند، بخش آموزشی در این باره ارائه شده است که امیدوارم گام کوچکی در ایجاد انگیزه برای شناخت دقیق تر مسائل سیاسی ایران و جهان باشد.