روسیه بدون پوتین
به درستی باید تظاهرات روزهای شنبه و یکشنبه 25 و 26 فروردین ماه در شهرهای مسکو و سن پترزبورگ را زنگ خطری جدی برای حکومت پوتین به شمار اورد .این درست است که موقعیت پوتین بصورت غیر قابل تردیدی مستحکم است اما معلوم نیست پس از انتخابات آینده ریاست جمهوری در اسفند ماه 86 که پوتین نمی تواند در ان شرکت کند ،جانشینان او بتوانند اوضاع را به همین منوال ادامه دهند.به نظر می رسد گروهی در تلاش هستند از فرصت موجود برای ایجاد تغییرات مورد نظر غرب در روسیه ،استفاده کنند .این گروه چه کسانی هستند واز کدام سو حمایت می شوند؟ در واقع پشت صحنه مخالفین روسیه چه کسانی قرار دارند ؟
برای پاسخ به این سئوال مهم باید ابتدا جریانهای موجود در روسیه را که در قالب ائتلاف موسوم به "روسیه دیگر" گرد هم امده اند ،شناسایی کرد .
در خبرها از ميخائيل کاسيانوف نخست وزیر سابق روسیه و گري گاسپاروف قهرمان سابق شطرنج جهان به همراه لو پونومارف رييس شوراي توسعه مراكز جامعه مدني روسيه بیشتر نام برده می شود که در واقع این سه نفر را باید هسته اصلی ائتلاف موسوم به "روسیه دیگر " دانست .
این سه نفر از سوی ليبرال هاي جوان طرفداران حزب يابلوكو به رهبری گريگوري ياولينسكي حمایت می شوند . اما جالب آنکه جریا ن کمونیستهای دو آتشه موسوم به ناسيونال بلشويك ها و نيزگرایش استاليني هاي به رهبری ويكتور آنپيلوف در قا لب حزب " روسيه زحمتكش"،نیز به دورآنها گرد آمده اند . در این میان سازمان هاي غيردولتي بشر دوستانه كه به كنگره مدني پان روس پيوسته اند نیز به جمع مخالفان پوتین اضافه می شوند. این گروهها 25 آذر ماه سال 85 هم با زحمت توانستند دوهزار نفري را براي تظاهرات جمع كنند . اما اینبار حضور انها پر تعدادتر و با تبلیغات بیشتر همراه بود . ماهنامه لوموند دیپلماتیک در شماره فوریه 2007 خود در باره نحوه شکل گیری ائتلاف مخالفان پوتین نوشت:
((در نيمه نوامبر ٢٠٠۶ ، بنياد اتحاد نيروهاي دست راستي، روسيه ليبرال، نشستي دريك بانك برگزار كردند.درآن جلسه گل هاي سرسبد روشنفكران دموكرات وجنبش هاي حقوق بشريكديگر رابازيافتند. "خانم ليودميلا الكسيوا"رهبرگروه هلسينكي؛آقاي الكسي سيمونوف ازبنياد گلاسنوست[فضای باز سیاسی ] تاريخ دان روسیه يوري آفا نا سيف نظریه پردازمعروف مارکسیسم ورهبر پيشين گروه طرفدارروسیه دموکرات به همراه خانم جامعه شناس معروف روسی تاتيانا زاسلاوسكايا، کسی که گفته می شود دکترین موسوم به پرسترويكا [بازسازي] را او به گورباچف القاء کرده بود. علاوه بر ان آقايان لوگودكوف و مارك اورنوف؛ كارشناسان سياسي ايگور كليامكين و تاتيانا کوتکوتکس به همراه فيزيكدان گيورگي ساتاروف، رئيس بنياد ايندم وابسته به بنيادهاي آمريكائي و قهرمان نبرد علیه فساد اقتصادی و دوستان اقتصاد دانی چون لاسين و آندره ئي ايلاريونوف در این جلسه حضور به هم رسانده بودند . بر روي ميز كتاب، به جز كتاب هائي از نويسندگان محلي و دو نويسنده خارجي: آثار ميلتون فريدمن نظریه پرداز اقتصادی امریکایی و فردريك هايك نيز به چشم مي خورد .))
این گروه تصمیم می گیرند با هرجریانی که مخالف آقای پوتین باشندهمکاری کنند اعم ازآنکه افراد ی ازقبیل میلیاردرناراضی گوزنسکی باشد یا سرمایه دار فراری مانند برزوفسکی مقیم لندن همه اینها به همراه شخصیت های شناخته شده ای مانند گری گاسپارف رهبر جبهه متحد مدنی روسیه به همراه کاسیانوف نخست وزیر سابق و رهبر حزب اتحاد دموکراتیک روسیه با همکاری و هماهنگی غرب دست به سازمان دهی جدید زده اند که تبلور ان تشکیل ائتلاف نامتجانس" روسیه دیگر" است .
اما چه اتفاقی رخ داد که رهبران این ائتلاف از مدتها قبل اعلام کردند که در ماه اوریل تظاهرات مخالفت امیزی را بصورت آرام برگزار می کنند . به نظر می رسد آنها با این اقدام در واقع به استقبال انتخابات پارلمانی روسیه که قرار است در دسامبر اینده برگزار شود رفته اند و از آن مهم تر خود را برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری مارس 2008 (اسفند 86 )آماده می کنند .
اما انتشارگزارش سالانه وزارت امور خارجه آمريکا در17 فروردین ماه 86 که در 260 صفحه به بررسی وضع حقوق بشر و دموکراسي در جهان پرداخته که بیش از 100 صفحه از انرا به روسیه اختصاص داده بود. زمینه خوبی را از لحاظ تبلیغاتی برای مخالفان پوتین آماده ساخت . در گزارش مزبور ضمن اشاره به مشکلات مربوط به آزاديهاي سياسي در روسيه از “اضمحلال تدريجي جامعه مدني” در اين کشور ابراز نگراني شده بود.در این گزارش به صراحت تاکید شده بود که امریکا به سازمانهاي غيردولتي روسيه ازجمله براي شرکت در انتخابات دوما و رياست جمهوري کمک خواهد کرد .
اگرچه اين گزارش با اعتراض شديد روسيه روبرو شد و دوماي روسيه و شوراي فدراسيون با صدور بيانيه هايي آن را مداخله غيرقابل قبول در امور داخلي روسيه خوانده و محكوم نمودند اما در واقع از لحاظ سوژه تبلیغاتی کار خود را برای مخالفان پوتین کرد . بویژه آنکه برزوفسکی سرمایه دار فراری روسیه مقیم لندن اعلام کرد هرگونه کمک مالی را در اختیار مخالفان پوتین قرار می دهد .
بعدها که دستگیری و خشونتها در تظاهرات ازسوی امریکا و کشورهای اتحادیه اروپا محکوم شد به روشنی مشخص شد که به اصطلاح سرنخ قضیه دست چه کسانی در داخل و خارج روسیه است .
اما آیا به راستی فقط برنامه ریزی خارجی دلیل تظاهرات اخیر بود ؟ برای پاسخ این سئوال مهم باید پیش زمینه هایی که موجب افزایش نارضایتی هرچند محدود در روسیه شده است در نظر گرفته شود .
پیش زمینه ها ی بحران اخیر
شاید بتوان سه تحول عمده را جزو عوامل اصلی تحرکات در داخل و خارج روسیه امروز دانست .
اولین تحرک ورود پوتین در عرصه منابع انرژی روسیه بود که با مصادره بزرگترین شرکت نفتی این کشوریعنی یوکاس آغازشد. پوتین با این حرکت درواقع برای تحت کنترل قرار دادن منبع اصلی در امد کشور خیز برداشت و همین حرکت نابخشودنی از نظرآمریکا، موجب شد تا در مورد همکاری با پوتین که تا آن زمان در اکثر موارد با غرب کنار امده بود؛تجدید نظرکنند .
دومین حرکت ، تکمیل اقدام اول بود و آن قطع صدور گازدر زمستان 2005 به اوکراین وسپس در زمستان 2006 به روسیه سفید بود. این دو حرکت اروپا و امریکا را بیدار کرد که روسیه تا کجا
می تواند شاهراه حیاتی انرژی را درغرب تحت تاثیرقراردهد . پوتین با انتصاب مدمدیوف معاون اول نخست وزیر به ریاست گاز پروم بزرگترین شرکت گازی در روسیه موقعیت خود را بیش از پیش در اقتصاد انرژی روسیه تثبیت کرد . اقدامی که گفته می شود زمینه سازی برای رفتن پوتین بعد از پایان ریاست جمهوری اش به این شرکت است . شرکتی که نقش خون رسانی را به پیکراقتصاد روسیه را برعهده دارد.
سومین حرکت پوتین دخالت درنتایج انتخابات اوكراين بود . پوتين در عمل انقلاب نارنجی در اوكراين به رهبري يوشنكو را به مثابه تهديدي در قبال منا فع روسیه ارزيابي كرد و اين روند با سياست هاي روسیه که مایل بودمانع گسترش حوزه نفوذ امریکا درجمهوری های پیرامونی روسیه شود ؛ منافات داشت . بي علت نيست كه خانم تیموشنکو از رهبران انقلاب نارنجی بعد از سفر اخیر خود به امریکا ما نیفستی را منتشر کرد که دران به شدت آنچه را که نقش مخرب روسیه خوانده بود ، محکوم کرد وبه افشاگری در این مورد دست زد .
مجموعه اقدام های آشکار و پنهان پوتین درنهایت شرایطی را در اوکراین بوجود آورد که در اسفند سال 84 حزب اوکراین ما به رهبری یوشچنکو رئیس جمهوری اوکراین با تحمل شکست سختی از حزب طرفدار روسیه موسوم به "مناطق اوکراین" به رهبری یاناکویچ شکست خورد و به رده سوم در پارلمان سقوط کرد .
به نظر می رسد این سه تحول عمده را اگر درکنار سخنرانی مهم پوتین در اجلاس اخیر امنیت اروپا در مونیخ قرار دهیم ، به خوبی می توان دریافت که چرا غرب خود را برای کار کردن با روسیه بدون پوتین آماده کرده است .اما باید ببینیم کارنامه آقای پوتین درهفت سال گذشته درروسیه چگونه بوده است ؛ تا بتوانیم به این سئوال کلیدی پاسخ دهیم که آیا او می تواند با تعیین جانشینی مناسب برای خود، نقشه های غرب را برای ترسیم آینده نظام قدرت در روسیه خنثی کند ؟
پوتین در ترازو
ریس جمهوری روسیه در سال 2000 در شرایطی زمام امور را از یلتسین تحویل گرفت که توانسته بود با سرکوب جدایی طلبان چچن موقعیت خود را به عنوان یک عنصر کارامد اطلاعاتی امنیتی برای اکثریت روس ها به اثبات برساند در همان زمان مشخص بود ا و حداقل چهار هدف اصلی را تقیب
می کند
هدف اول که مهم ترین ان هم به شمار می رفت ، بدست گرفتن كنترل سياسي و انتقال قدرت به صورت ارام بود
هدف دوم رشد قابل توجه اقتصادي و جبران کمبود های شدیدی که دران دوران قدرت مانور روسیه را در برابر غرب کاهش می داد
هدف سوم اصلاحات قضايي و حقوقي و برخورد با فساد دستگاه اداری بود که در راس ان حذف تدریجی الیگارشی مالی بود که افرادی چون خودروفسکی و گوزنسکی و برزوفسکی را از هیچ به همه چیز رسانده بود .
هدف چهارم اجرای يك سياست عملي درجهت احیای منافع روسيه با تاکید بر زنده شدن دوباره ملی گرایی میانه رو در روسیه امروز بود . در این چهار چوب او کوشید ایدولوژی ملی گرای نوع روسی را که متکی بر عمل گرایی است در روسیه امروز حاکم کند .
نینا ال خروشچف در مقاله ای که در شهریور ماه 1385 منتشر کرد وضعیت روسیه را در دوران پوتین به خوبی شرح می دهد :
((برای مدتها روسها لاف موفقیت بی شمار و بی مانند عظمت خود را میزدند اول از همه روح مقدس روسی بود كه نسبت به واقع بينی غرب برتری داشت. درقرن پانزدهم مسكو به عنوان يك
« روم سوم » اعلام گرديد، يعنی به عنوان نجات دهندهی مسيحيت مقدس. قرن هفدهم اين ماموريت معنوی را با توسعهی امپرياليستی پيوند زد، آنچه سرانجام سرزمينی پهناوری را تشکیل داد كه در آن ١١ منطقهی متفاوت زمانی برروی کره خاکی را در بر می گرفت . در اوايل قرن بيستم ماموريت امپرياليستی و مقدس به يك ماموريت واحد تبديل شد، يعنی هنگامی كه روسيه به دژ كمونيستی جهان تبديل گشت. پوتین در واقع میراث دار چنین حکومتی است))
او در ادامه می نویسد :
((البته درروسيهی پوتين مانند گذشته از قتل عام مردم خبری نيست، اما اين سرزمين هنوز هم از شر عقدهی « خودبزرگ بينی » كه داشت خلاص نشده است. برای نخبگان روسيه هر صورت حساب سنگين سا لنهای غذا خوری هنوزهم چندان زياد نيست و آنها هرچقدرهم كه در بيرون از درها محافظان دست به سينهای كه در انتظار اربابها ايستادهاند، در اختيار داشته باشند باز هم كمشان است. در سطحی بالاتر روسيهی پوتين به قدرتی بزرگ از جهت توليد انرژی تبديل شده است. هرچند در حال حاضر چنين به نظر میرسد كه اين وضعيت موقتی باشد، زيرا در نگهداری و بهبود حوزههای نفت و گاز تقريباً پولی سرمايه گذاری نمیشود. آنچه فعلاً اهميت دارد فروختن ذخيرهها و احساس پولدار بودن است و يافتن حوزههای جديد نفت و گازو سرمایه گذاری برای آن منابع ، مسئلهی درجهی دوم است ..
به اين ترتيب مشكل روسيه اكنون همچون هميشه اين است كه حكومت رشد میكند اما جامعه نه. خير و صلاح مردم برای خاطر خير و صلاح كشور قربانی میشود. رويای روسيهی بزرگ همچنان به عنوان گولاگ ذهن روسی باقی مانده است))
بنابراین نباید از یاد برد که بهبود شرایط اقتصادی روسیه امروز که به دلیل رشد قابل توجه قیمت نفت بوده وضعیت مناسبی را برای پوتین فراهم کرده است اما این به معنای آن نیست که مشکلات موجود را بتوان نادیده گرفت .
روسيه با توجه به وجود منابع انرژي غني، داراي پتانسيل بالقوه براي تقويت نقش خويش در جهان است، ولي مي بايست با بحرانهاي ناشی از دوران انتقال جامعه به دموکراسي جدي، رشد روزافزون ايدزو بی ثباتي ناشی از بیکاری و تورم به مبارزه بپردازد.
ولاديمير پوتين در همین شرایط مي كوشد موقعيت ابرقدرتي را به روسيه باز گرداند و غرور ملي را از نو احيا کند اما سربزنگاه ها ی تاریخی چون قضیه کوزوو با گرفتن امتیاز از غرب ترجیح می دهد مانند قدرت درجه دوم عمل کند . بده بستان چرنومدین نماینده تام الاختیار یلتسین با هالبروک نماینده کلینتون در مذاکرات هلسینکی در سال 1999 هنوز از خاطه ها محو نشده است در نتیجه همین مذاکرات بود که روسیه یوگسلاوی و میلوشویچ دیکتاتور صربها را تنها رها کرد . این تناقضی است که امروز نیز در رفتار و عمل روسیه مشاهده می شود .
در قضیه صدور قطعنامه ها علیه ایران نیز روسیه خود را تاحد یک" چانه زن سیاسی "تنزل داد و حتی از دادن رای ممتنع نیز، طفره رفت تا باز هم بیشتر از انچه که قصد نمایش انرا در صحنه بین المللی دارد ؛ فاصله بگیرد .
اما در داخل روسیه به موجب نظر سنجي ها، دستاوردهای اقتصادی پوتین موجب شده است 60 تا 70 درصد مردم حمايت خود را از او اعلام کنند . این مساله بويژه در ميان طبقه متوسط مرفه و كارگران متخصص ، بیشتر به چشم می خورد .اما وضعیت اقتصادی روسیه هنوز به شاخص های دوران اقتصادی شوروی نیز باز نگشته است . اگرارزیابی خانم ليليا اوچارووا از موسسه تدابير اجتماعي روسیه درست باشد، ارزش واقعي دستمزدها به ٨٠ % ميزان سال ١٩٨٩ رسيده و ميزان مصرف تا ١۶٧ % افزايش يافته است. البته صحبت از ميانگين اين اقلام در ميان است كه نابرابري هاي اجتماعي را در نظر نمي گيرد. والا فقر با همه پس روي ها يش چون درد كهنه اي در جامعه روسیه وجود دارد و نابرابري ها عمق بيشتري يافته، بيشتر از آنرو كه منطق سرمایه داری هنوز بخش زیادی ازحمايت هاي اجتماعي دوران شوروي را به کنار زده است .
برای درک بهتر موقعیت روسیه در دوران پس از فروپاشی توجه به سخنان آقاي پوتين خطاب به مجلس فدرال در آوريل ٢٠٠۵ ضرورت دارد او در تحليلي از گذار به دوران پس از اتحاد شوروي درآن سخنرانی خود گفت:
"بايد پذيرفت كه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بزرگترين فاجعه ژئوپوليتيك قرن بود"
اگرچه در این مورد رسانه های غرب و دولتمردان انها جنجالي براه انداختند اما استدلال پوتین و ترسیم وضعیت روسیه در ان روز بسیار قابل توجه است . پوتین در همان جلسه درادامه سخنان خود گفت:
(( ده ها میليون تن از شهروندان و هم ميهنان ما بيرون از مرزهاي سرزمين روسيه افتاده اند. بيماري واگير ازهم پاشيدگي به جان روسيه چنگ انداخته است. پس انداز شهر وندان ارزش خود را از دست داده است،آرمانهاي ديرسال برباد رفته است، چندين و چند نهاد را سرسري پراكنده يا اصلاح كرده اند. عمليات تروريست ها و تسليمي كه در پي آتش بس سال ١٩٩۶ كه بر پيروزي استقلال طلبان چچن
صحه نهاد؛ به يكپارچگي كشور آسيب رسانده است. گروه هاي فرصت طلب اوليگارشي مالی كه به واسطه جريان اطلاعاتي شان به قدرت بي حد و مرزي دست یافته اند ،همه به موقعیتهایی دست يافته بودند که فقط به خدمتگذاري منافع خاص خود وهمپا لگي هايشان مي پرداختند. بينوائي خلق راهمچون )) بر زمينه سقوط اقتصاد، ناپايداري مالي و از كار افتادن قلمرو اجتماعي به انجام رساندند
با درنظرگرفتن این سخنان می توان گفت امروزبدون شک پوتین درشرایطی خود را برای تحویل دادن زمام اموربه دیگری آماده می کند که علی رغم ضعف های سیاسی واقتصادی موجود وضعیت بهتری را نسبت به سال 2000 که حکومت را تحویل گرفت؛ بوجود آورده است .
به همین دلیل شاید مردم روسیه بتوانند اتهاماتی را که روزنامه نگاران بسياري درمورد زنجيره سؤقصد هاي پائيز ٢٠٠۶ مطرح می کنند نادیده بگیرند این روزنامه ها همچنان می نویسند كه كرملين مخالفان خود را از ميان بر مي دارد. قتل روزنامه نگار آنا پليتيكووسكايا در 15 مهر ماه 1385 در سالگرد تولد آقاي پوتين و درست هنگامي كه وي در حين سفر مهمي براي مناسبات روسيه و اروپا در آلمان به سر مي برد؛ منتشر شد . این خبرجنجال وسیعی را در مطبوعات به راه انداخت که برای چهره پوتین نقش مخربی داشت . مطرح شدن اتهام نقش افرینی مسکو در مسموم کردن الكساندر ليتويننكو، مأمور پيشين دستگاه امنيت فدرال روسیه در لندن که اتفاقا همکاری نزدیکی با بوريس برزوفسكي داشت ودر مورد قتل خانم آنا پليتيكووسكايا تحقیق می کرد ضربه کاری دیگری بر وجهه پوتین در داخل و بیرون روسیه نواخت. ليتويننكو هم از قضا دردوم آذر ماه 1385 زمانی خبر مسمومیتش منتشر شد که پوتین در كنفرانس سران روسيه و اروپا در هلسينكي شرکت داشت . .
اما جالب است که مطبوعات غرب در مورد كشته شدن افرادی نظیر الكساندر كوزلف معاون رئيس بانك مركزي، و قتل الكساندر پلوخين مدير بانك تجارت خارجي در آبان ماه 85 که هردو تن نقشي حساس درتدوین و اجرای استراتژي آقاي پوتين برعهده داشتند، تنها به ذکر خبران اکتفا کردند و از پی گیری نقش مافیای طرفدارغرب که انگیزه خوبی برای حذف این دو داشتند خوداری کردند.این موضوع زمانی اهمیت بیشتری پیدا می کند که بدانیم کوزولف در نبرد عليه تبهكاري سازمان يافته در روسیه نقش کلیدی داشت و به عنوان « پدر اصلاحات روس » مشهور شده بود و بلوخین به سبب مشاركتش در بخش صنايع هوانوردي اروپا برای غربی ها یک مزاحم محسوب می شد .
دور نمای آینده روسیه
به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد اما او اگر موفق شود ایگور ایوانف معاون اول نخست وزبر و وزیر دفاع سابق را به جای خود به قدرت بنشاند حکومت او در سایه ادامه خواهد داشت. شانس غرب برای آنکه بتواند نیرویی از میان هواداران کنونی را درانتخابات اسفند ماه اینده به قدرت برساند بسیاراندک است .آمریکا برای آنکه فردی مناسب برای جایگزینی پوتین پیدا کند؛ باید در انبار کاه به دنبال سوزن باشد . با این وجود به نظر می رسد پس از پوتین روسيه همچنان روابط خوبي با ايالات متحده خواهد داشت، هر چند که غالبا در مسائل جهاني، نظرات مسکو و واشنگتن مطابقت نخواهند داشت.اما روسیه برخلاف گذشته به دنبال رودرویی با غرب و آمریکا نیست . روسیه ترجیح می دهد در عین همکاری با غرب بر اصول خود پافشاری کند . همچنانکه درچالش موجود بر سر طرح امریکا برای استقرار موشک ورادار در لهستان و چک بطورجدی مخالفت خود را ابراز می کند . روسيه با تاکید بر اینکه به تحقيقات گسترده نظامي خود ادامه ميدهد تا سپر دفاعی امریکا را در عمل خنثی کند؛ می کوشد خود را بی دفاع نشان ندهد . درست است که روسیه امروز برخلاف ده سال پیش قادر به ساخت سلاحهاي جديد است اما به نظر نمی رسد روسیه اراده لازم را برای رودروئی با یکجانبه گرایی امریکا داشته باشد .