1.   برای فهم این موضوع روسیه جامعه مدنی دارد یا ندارد ابتدا باید تعریف دقیقی از جامعه مدنی ارائه دهیم. اما این موضوع را باید بپذیریم که خلق جامعه مدنی به پی ریزی دموکراسی منجر می­شود. با توجه به جامعه استبداد زده روسیه اساسا  انتظار این موضوع که روسیه بتواند دست با ایجاد جامعه مدنی به مفهوم دقیق آن داشته باشد انتظار درستی است یا نه؟

کسانی که با تاریخ و فرهنگ گذشته روسیه آشنا هستند  می دانند در پانصد سالی که از دوران تاسیس امپراتوری روسیه توسط ایوان چهارم معروف به ایوان مخوف تزار روسیه (1530- 1584) به پایتختی مسکو تاکنون می گذرد ؛ دو ویژه گی عمده در دولت های حاکم بر روسیه کاملا به چشم می خورد:

اول فرد گرایی همه امور به تصمیم آخر یک فرد ختم می شود . در این بین بین تزار روسیه با دبیرکل حزب کمونیست در دوره حکومت شوروی و رئیس جمهوری در روسیه جدید تفاوت چشم گیری وجود ندارد.

دوم مرکز گرایی  یعنی تمام برنامه ریزی های اساسی و کلیدی در نهایت برای سرزمین پهناور روسیه در مسکو تعیین می شود

جالب انکه این دو ویژه گی چه در حاکمیت چهارصد ساله روسیه تزاری و چه در حکومت هفتاد ساله بلشویکی و چه دردوران روسیه جدید که از سال 1991 پس از جدایی از شوروی شکل گرفته است ، کاملا قابل مطالعه و مشاهده عینی است. یعنی حتی تغییرات ریشه ای مانند انقلاب اکثبر 1917 و برقراری مناسبات سوسیالیستی در شوروی هم نتوانست این دو ویژه گی مهم که جزء ذاتی روس ها به شمار می رود ، تغییر دهد.

با توجه به این واقعیت تشکیل جامعه مدنی در روسیه  با این دو مانع جدی روبرو است.با وجود تلاش هایی که تاکنون برای رفع موانع موجود برداشته شده است ، اما به دلیل وابستگی سردمداران این جریان به غرب تاکنون به نتیجه ملموسی نرسیده اند. در این باره "توماس ملیا" معاون مشاور وزیر امور خارجه آمریکا در جلسه شنود 15 دسامبر 2011 کمیته امور بین الملل کنگره آمریکا می گوید:

«  دولت "باراک اوباما" قصد دارد بنیادی را برای افزایش حمایت از جامعه مدنی در روسیه تاسیس کند و برای این منظور 50 میلیون دلار هزینه در نظر گرفته است.دفتر ریاست‌جمهوری آمریکا چنین پیشنهادی را در ماه اکتبر2011 ارائه داده بود. این هزینه صرف حمایت از سازمان‌های غیردولتی خواهد شد که قادر هستند تا در روسیه جامعه باز و مدنی ایجاد کنند. دولت آمریکا از سال 2009 تاکنون تلاش زیادی برای حمایت از توسعه دموکراسی و ایجاد جامعه مدنی انجام داده و در این راستا حدود 160 میلیون دلار هزینه کرده است. بعد از برگزاری انتخابات دومای دولتی روسیه در تاریخ سیزدهم آذر ماه  هم "مارک تونر" سخنگوی رسمی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که این کشور به ارائه کمک‌های مالی خود به شهروندان و سازمان‌های غیردولتی در روسیه که در این راستا تلاش می‌کنند که انتخابات آزاد و عادلانه‌ای در این کشور برگزار شود، ادامه خواهد داد. به گفته وی، دولت آمریکا تا قبل از برگزاری انتخابات پارلمانی در روسیه، بیش از 9 میلیون دلار برای کمک به سازمان‌های غیردولتی در روسیه هزینه کرده است.

 

 

2.   به طور کلی رابطه میان جامعه مدنی و دموکراسی را چگون ارزیابی می­کنید؟ آیا جامعه مدنی منجر به دموکراسی می­شود یا نوعی از دموکراسی هدایت شده که ما امروز در روسیه شاهد آن هستیم به خلق جامعه مدنی منجر می­شود؟ اساسا این رابطه از پایین با بالاست یا از بالا به پایین؟

درباره رابطه بین جامعه مدنی و دموکراسی بهتر است جامعه شناسان سیاسی اظهار نظر کنند که احتمالا بحث تخصصی تری می توانند در اختیار خوانندگان شما قرار دهند من فقط می توانم بگویم دموکراسی با همه ضعف هایی  که دارد در درون خود همچون نیاز بدن به خون به جامعه مدنی نیاز دارد تا حکومت به راستی حکومت مردم و نه شرکتهای سرمایه سالار مانند امریکا امروز و یا احزاب سیاسی غیر مردمی تبدیل نشود. جامعه مدنی دماسنج حکومت های دموکراسی خواه هم هست هم حیات سیاسی اجتماعی مردم را تامین می کند و هم در بعد نظارتی هر زمان که حکومت به دلیل سوء استفاده از قدرت تب کند ، زنگ های خطر را به صدا در می اورد. ولی مشکل ان است که ابزاری های جامعه مدنی در روسیه امروز ضعیف هستند واز آن بدتر همانگونه که گفتم اکثرا به غرب وابسته هستند. یعنی به بهانه استفاده از تجربه های مثبت آنها در چاه دموکراسی وارداتی فرو افتاده اند. در اینجاست که دموکراسی هدایت شده به تعبیر شما و به تعبییر دقیق تر دموکراسی قطره چکانی در روسیه امروز بومی می شود . می شود بحث های انتزاعی کرد که این دیگر دموکراسی نیست اما باید واقع بین بود روسیه در زمینه دموکراسی در مقایسه با حکومت تزارها و کمونیست ها پیشرفت داشته است اما برای آنکه بتواند خود را از فرد محوری و مرکز گرایی رها سازد در کرملین تلاشی انجام نمی شود این حرکت اگرچه خیلی بطئی از پائین، بیشتر از سوی روشنفکران غرب گرا دنبال می شود.

3.   از نظر تاریخی روسیه هیچگاه دارای یک جامعه مدنی کار آمد نبوده است. اما از دهه 1990 به بعد تلاش­هایی در این زمینه انجام گرفته. این تلاش­ها را چگونه ارزیابی می­کنید؟ بسیاری می­گویند جامعه مدنی در روسیه وجود دارد اما این بر خلاف تلاش­های دولت است و مدیون آن نیست. نظر شما در این زمینه چیست؟

در پاسخ سئوال قبل تقریبا پاسخ این سئوال داده شد در اینجا اضافه کنم در مقاله ای در مجله امور بین الملل دانشگاه کلمبیا، دبرا جاولین و سارا لیندمن کاوارا، دو پژوهشگر ارشد روس شناس آمریکایی می گویند:

« درروسیه جامعه مدنی با تاثیرگذاری چشمگیری وجود دارد زیرا بیش از 650 هزار سازمان  غیر دولتی در روسیه فعالیت دارند. بسیاری از این گروه ها آشکارا سیاسی نیستند اما آنها قدرت و تصمیمات دولتی را به عنوان مثال به دلایل زیست محیطی به چالش می کشند که گاهی آنها موفق می شوند. البته دولت روسیه هنوز در سیاست و اقتصاد قدرتمند،مسلط و صاحب نفوذ است.برغم وجود تمام هیجانات تغییر، قدرت دولت، که ماهرانه در اختیار پوتین است تنها اندکی با درنگ مواجه خواهد شد. فقط این نیست که پوتین قادر بوده است برخی از ابزارهای ترس از دروان شوروی سابق را مجددا بکار گیرد، این در مورد پول هم صدق می کند. دولت روسیه بیشتراز هر کشوری در جهان  منابع طبیعی نفت ، گاز ، الماس ، نیکل، مس و آلومینیوم  در اختیار دارد که این ثروت  به دولت این امکان را می دهد که مردمش را هم تطمیع هم سرکوب کند.»

 

4.   نقش فعالان تجاری و صنعتی را در حفظ و سازماندهی جامعه مدنی چگونه ارزیابی می­کنید؟

فعالان تجاری و صنعتی در دوران پسا شوروی به فساد آلوده شدند در دوران یلتسین که با کمک مشاوران مکتب شیکاگو در آمریکا ، دولتمران روسیه به انجام اصلاحات اقتصادی روی اوردند تا مبانی اقتصاد آزاد را به معنای واقعی به اجرا گذارند. همان افراد ذی نفوذ دولتی توانستند بر امور مسلط شوند و به بهانه خصوصی سازی سرمایه های ملی روسیه را به پائین ترین قیمت ها به عوامل خود فروختند . به ثروت های ناشی از رانت خواری دست پیدا کردند مهم ترین انها عبارتند از

1-  تاتیانا دیاچنکو، دخترکوچک یلتسین،که هنوز هم در بسیاری از فعالیت های اقتصادی دست دارد . تاتیانا و شبکه‌ای که او از بنیانگذارانش بود از طریق «خصوصی کردن» صنایع عظیم روسیه میلیاردها دلار بدست آوردند. از زمان یلتسین تا به امروز خانواده یلتسین ازطریق آلکسی دیاچنکو، شوهر اوّل «تاتیانا» و والری اوکولوف، شوهر یلنا اوکولوا دختر بزرگ یلتسین، اداره کمپانی معظم هواپیمایی ایرفلوت را به دست دارند؛ کمپانی که در زمان حکومت یلتسین، در ماجرای واگذاری اموال دولتی به بخش خصوصی در عمل اموالش غارت شد.

2- آناتولی چوبایس مرد انرژی روسیه متولد 1955، اقتصاد دانی که به معمار مدل بلشویکی «اصلاحات بازار» در دهه 1990 از جمله خصوصی سازی که طبقه اشراف را ایجاد کرد، تبدیل شد. او به انتخاب مجدد یلتسین در سال 1996 کمک کرد و به عنوان رئیس انحصار دولتی الکتریسته(UES) ، در سال 1998 در نظر گرفته شد.  او همچنان بلندپروازی های سیاسی اش را به عنوان مدیرعامل شرکت نانوتکنولوژی روسیه ادامه می دهد.

3- ميخاييل پروخوف ميلياردر معروف و سومين مرد ثروتمند روسيه درماه ژوئن 2011 يك حزب ليبرال را تاسیس کرد. تا شايد بتواند آرای طرفداران غرب را جذب كند. اما كمی بعد شخص پروخوف درمصاحبه ای جنجالی اعلام كرد كه كل اين پروژه ساخته وپرداخته كرملين بوده است. او گفت خيال مي‌كرد تا زماني كه پوتين و مدودف را مستقيما مورد انتقاد قرار ندهد مي‌تواند از درون در سيستم تغيير ايجاد كند. او فريب خورد زيرا كرملين مي‌خواست به وي ديكته كند كه چه كساني را بايد در فهرست خود قرار داده و چه كساني را بايد حذف كند.آنها مي‌خواستند از پروخوف يك عروسك خيمه ‌شب ‌بازي بسازند وبه همين دليل اوكنار كشيد. اواکنون خود را کاندیدای ریاست جمهوری کرده است.

3- میخائیل خودروکوفسکی  متولد 1963 ، صاحب بانک های متعدد وچند شرکت عظیم ازجمله بزرگترین شرکت نفتی روسیه به نام یوکوس بود، وی به جرم کلاهبرداری و تخلف مالیاتی از سال 2003 تاکنون در زندان است و با محکومیت مجدد حداقل تا سال 2017 در زندان خواهد بود، البته اتهام اصلی خودروکوفسکی دخالت فزاینده درمقابله با حکومت کرملین وحمایت مالی از احزاب مخالف پوتین ازجمله حزب لیبرال"یابلکو"برای شکستن سلطه پوتین در دومای روسیه در سال 2003 بود. با وجود آنکه وی در زندان است هواداران او در داخل و خارج روسیه به نفع او فعالیت می کنند و در مخالفت با پوتین از هیچ اقدامی غافل نمی شوند.

3-  بوریس برزوفسکی متولد 1946، استاد چرب زبانی که به خدای ثروت و قدرت با علایق گسترده بازرگانی ازجمله بازار فروش رسانه ها تبدیل شد . او از آنها برای مقاصد سیاسی خویش بهره برد. وی ازسال 1996 تا 1999 به عنوان شخصیت پشت پرده دوره دوم ریاست جمهوری بوریس یلتسین ، مسئولیت دبیر شورای امنیت و کشورهای مشترک المنافع را عهده دار بود. او کمک کرد تا ولادیمیر پوتین به عنوان ریس جمهور مطرح شود. اما بعداً به یک منتقد جدی پوتین تبدیل و سرانجام توسط وی به لندن گریخت . اوکه صاحب شرکت "سیب نفت" و بزرگترین شبکه تلویزیونی روسیه او.آر.تی بود اکنون در لندن مخارج مبارزات علیه پوتین را تامین می کند.

4-رومن آبراموویچ ،متولد سال1966 است. طی دهه 1990 به یک تاجر نفتی موفق تبدیل شد.او بواسطه دوستی با خانواده بوریس یلتسین و مجموعه ای از معاملات بازرگانی مرتبط با بوریس برزوفسکی به عنوان میلیاردر یک امپراطوری نفتی، آلومینیوم و غذایی در ساختار قدرت روسیه رشد کرد. او بعدها به بسیاری از سرمایه هایش چوب حراج زد و باشگاه فوتبال چلسی را خریداری کرد. او مقیم لندن است و با دوست خود برزوفسکی همچنان برای بازگشت به ساختار قدرت در روسیه تلاش می کند.

5- ولادیمیر گوزینسکی متولد 1952 و مدیر کاریزماتیک تئاتر بود که به بازرگان بانفوذ سیاسی تبدیل شد. در دهه 1990 گروه بانکداری را ایجاد کرد اما به طور روزافزون با ایجاد شبکه حرفه ای تلویزیونی NTV در سال 1993 بزرگترین و تاثیر گذار ترین تلویزیون بخش خصوصی را در روسیه آن روز بوجود آورد اما بخاطر درگیری اش با پوتین در سال 2000 به خارج تبعید شد که منجر به از دست دادن سیستماتیک سرمایه هایش گردید. او درحال حاضر در آمریکا زندگی می کند همچنان فعال است و می توان گفت ایده های رسانه ای او برای کمک به جریان تبلیغاتی مخالفان کار ساز است.

 5- صحبت درباره یک جامعه مدنی عادی و شکل­گرفته در روسیه بسیار دشوار است. جامعه مدنی در روسیه وجود دارد اما بسیار شکننده و متشتت است؛ هم در عرض و هم در طول. بسیاری بر این باورند که جامعه مدنی که امروز در روسیه وجود دارد ترکیبی از گروه­های مختلف با منافع مختلف و انگیزه های مختلف است که بسیار متفاوت از هم سازماندهی شده­اند. سوال مشخص من این است که وضعیت جامعه مدنی کنونی در روسیه را چگونه ارزیابی می­کنید؟

جامعه مدنی دراکثرکشورهای جهان مشکلات متعددی دارند ازجمله در روسیه این یک واقعیت است که اطلاعات من در باره روسیه امروز ، دقیق و میدانی نیست اما به عنوان کسی که حداقل سی سال است اخبار روسیه را دنبال می کنم می توانم بگویم جامعه مدنی در صحنه رسانه ها فعالیت چشمگیری ندارند امادر چهارچوب اقدام های بشردوستانه و حضور در فعالیت های اجتماعی و نه سیاسی پر تحرک هستند. آنها در باره جنگ روسیه در چچن فعال بودند وتوانستند مادران سربازان کشته شده در جنگ را برای مخالفت با ادامه جنگ در چچن بسیج کنند. همچنین در باره فعالیت های مطبوعاتی نیز اقدام های محدودی برای مقابله با ایجاد انحصارات به عمل اوردند. مقابله با پدیده رشوه خواری والکلیسم نیز گروه های فعالی را بوجود اورده که اقدام های انها محدود و کم اثر است. تحرکات اخیر در صحنه سیاسی روسیه بعد از برگزاری انتخابات مجلس دومای روسیه فضا را برای گروه های اجتماعی و سیاسی مخالف بیش از گذشته اماده کرده است .     اما همانطور که گفتم اتهام همکاری با آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا برای روس هایی که بصورت سنتی ضد غرب و به دنبال احیای اقتدار روسیه در جهان هستند ، برای تعدادی از فعالان جامعه مدنی روسیه ازجمله گاسپاروف قهرمان سابق شطرنج جهان عامل بازدارنده  محسوب می شود

6- به طور کلی موانع و چشم­انداز جامعه مدنی در روسیه را چگونه و در چه بخش هایی می بینید؟

1- اقتدار گرایی دولتی که همه چیز به یک فرد منتهی می شود

2- مرکز گرایی و تمرکز همه چیز در مسکو

3- وابستگی بیشتر گروه های مدنی روسی به کمک های خارجی بویژه غرب

4- رواج فساد و رشوه خواری  و مشکلات اقتصادی که تحرک فعالان جامعه مدنی روسیه را تحت تاثیر قرار داده است.

5- تعارض گرایش های ملی گرای روسی با گسترش فعالیت های مدنی حقوق بشری خارجی در روسیه به دلیل رسوبات اندیشه ضد خارجی برجای مانده از تبلیغات کمونیستی

6- تفاوت در آرمان های گروه های فعال حقوق بشری در روسیه با انچه که در بین گروه های موثر در فعالیت های اقتصادی محدود بخش خصوصی جریان دارد .

7- اتکاءدولت به درآمد های سرشار نفتی وگازی ووابسته نبودن دولت به درآمدهای مالیاتی در نتیجه قدرت مانور دولت در برابر اکثریت جامعه بسیار زیاد است.

8- بخش حصوصی در ظاهر بیش از هفتاد درصد درآمد ناخالص ملی را تولید می کند اما سرنخ این بخش خصوصی در واقع به دولت و کارگزاران حکومتی وابسته است.

9- ترویج و تداوم رانت خواری و تاثیر ان در رشد افراد و طی کردن مدارج شغلی و حکومتی  بدون نیاز به کسب تجربه های لازم .

10- غیرمستقل بودن قوه قضائیه و تحت تاثیر دولت قرار داشتن در عمل شرایطی را بوجود آورده است که دولت هر کس را بخواهد می تواند به اتهام های گونگون تحت فشار قرار دهد.  

 

7- جامعه مدنی اساسا به عنوان مانعی بر سر راه نظام سیاسی یک کشور قرار دارد و تلاش می­کند تا قدرت این نظام سیاسی را که طبیعتا تلاش می­کند تا قدرت خود را افزایش دهد مهار کرده و تحت کنترل در آورد. با توجه به تاریخ استبداد زده روسیه اساسا مردم این کشور ذهنیت و آمادگی آن را دارند تا به سرعت تبدیل به یک جامعه مدنی قدرتمند شوند؟

با توجه به توضیحاتی که داده شدمشخص است که پاسخ سئوال شما منفی است. 

8- بسیاری تاکید می­کنند که مقامات روس طی یک دهه گذشته ساختاری بسیار سفت و سخت در رابطه خود با سازمان­های حقوق بشری و نهاد­های عمومی تعریف کرده­اند. این افراد می­کنند که فضای گفت و گو میان فعالان جامعه مدنی و دولت روسیه برقرار شده­است اما این ارتباط بسیار محدود و با موانع زیادی رو به روست. در شرایط فعلی شما رابطه میان دولت روسیه و فعالان جامعه مدنی را چگونه ارزیابی می­کنید؟

آقای مدودوف خودش  شورای پیشبرد جامعه مدنی و حقوق بشر، وابسته به ریاست جمهوری روسیه  تشکیل داده است و اسما موضوع  رعایت حقوق بشر را در عالیترین سطح دنبال می کند اما این گونه فعالیت ها مثل پسته ای است که فقط پوسته دارد و درونش پوک است.

9- دو سناریو در روسیه درباره مشارکت جامعه مدنی با دولت وجود دارد. یکی ایجاد فضای باز برای همکاری سازنده و دیگری به حاشیه راندن آن یا بردن آن به فضای ممنوعه. در این سناریوی دوم به نظر می­رسد دولت روسیه آمادگی چندانی برای گفت و گو ندارد و فضا را در این زمینه تنگ می­کند. نظر شما در این باره چیست ؟ اساسا کدام یک از این سناریو ها دست برتر را در روسیه دارند؟

پوتین در سومین دور انتخابات ریاست جمهوری اش که در صورتیکه در انتخابات چهاردهم اسفند رای بیاورد از اردیبهشت ماه 1391 شروع می شود تلاش خواهد کرد نوعی تعامل سازنده را با مخالفین کنترل شده داشته باشد او بعید است که با گروههای فعال در جامعه مدنی روسیه همکاری کند اما به سمتی پیش می رود که با مخالفان درون حاکمیتی به نوعی توافق دست یابد تا بتواند با دست باز تری در برابر غرب وارد عمل شود.

10- فرید زکریا، نویسنده کتاب آینده آزادی تاکید دارد که دیکتاتورهای مدرنی مانند پوتین در نهایت به برقرار ی جامعه­ای مدنی و دموکراتیک منجر می­شوند. تا چه اندازه با این موضوع موافقید؟

این گونه کلی گویی ها مشکلی را حل نمی کند درست مانند آن است که من بگویم سرانجام همه حکومت های استکباری به دلیل توسعه طلبی  شان محکوم به فنا و نابودی هستند . همچنانکه همه امپراتوریها با ایجاد جنگ های بزرگ خود را نابود کردند آمریکا هم بر اساس این استدلال کلی محکوم به فنا ونابودی است . خب اصل مساله این است که چه وقت؟ و چگونه؟ و با چه مقدماتی؟ ، اقای فرید ذکریا مثل مارکس که می گفت نظام سرمایه داری با دست خودگور خودش را می کند؛ می خواهد بگوید دیکتاتورها با ظلم وبی عدالتی خود زمینه را برای ترغیب مردم به جامعه مدنی افزایش می دهند اما همانطور که مارکس بعدها نبود ببیند نظام سرمایه داری چگونه از طریق تثبیت کننده های اقتصادی مثل بیمه بیکاری ، بیمه از کارافتادگی و بیمه بازنشستگی و غیره  مانع از ان شد که ازدیاد کارگران موجب سرنگونی اش شود ، نظام های دیکتاتوری هم با بازی هایی که بلد هستند و یا احتمالا یاد می گیرند می توانند مانع تحقق پیش بینی ها  مبتنی بر اصول کلی گویی شوند.