جناب آقای اقاپور لطف کردند نقدی بر مطلب مربوط به اجلاس وزرای حارجه ناتو در بروکسل نوشته اند که به دلیل اهمیت آن در اینجا آورده ام اگرچه در باره مطالب مطرح شده سر فرصت می توان مطلب اساسی نوشت با هم نقد ایشان را بخوانیم

 با مطالعه  تحلیل جنابعالی درباره " اجلاس وزیران امورخارجه کشورهای عضو ناتو در بروکسل " این سوال برایم به عنوان مخاطب عادی مطرح می شود چرا هنگامی که درباره سیاست خارجی روسیه بحثی مطرح می شود ، شما موضع گیری شدید الحن و تندی نسبت به غرب و به ویژه آمریکا به مانند این عبارت" تصمیم های آبکی اجلاس ناتو " مطرح می کنید ؟ بنده از تحلیل شما چنین برداشت می کنم که جنابعالی تلاش می کنید تا سیاست خارجی روسیه را در مقایسه با سیاست خارجی ( درست یا نادرست ) آمریکا توجیه کنید و به قدرت طلبی روسیه جهت گیری مثبت دهید در چارچوب نظام ارزشی ضد آمریکایی مورد ارزیابی قرار دهید . به سخن دیگر از تحلیل های شما این طور نتیجه گیری می شود که سیاستهای خارجی روسیه نه از روی قدرت طلبی استعماری آن کشور بلکه تنها در دفاع و مقابله با آمریکا و غرب است که شکل می گیرد .                   

بنده  منکر تاثیرات بین المللی و نفوذ استعماری آمریکا در منطقه خاورمیانه و غرب و جنوب روسیه نیستم . اما به نظر می رسد پیش داوریهای ضد آمریکایی در تحلیل روابط خارجی روسیه باعث می شود تا دوگانگی ها و ضعفهای عملکرد سران حاکم بر روسیه در نظام بین المللی و مسایل داخلی اش به ویژه در برابر مخالفان و اقوام مختلف نادیده گرفته شود  .      

 همانطور که شما به خوبی مستحضرید در قضیه چچن ، روسیه همان نسل کشی را انجام داد که در حال حاضر در این باره ، گرجستان را مورد انتقاد و حمله قرار داده است. در این راستا     با داخلی دانستن بحران چچن، با جسارت هر چه تمام تر به هیچ عنوان به کشور دیگری حق دخالت در امور  خود را نداد . روسیه به همان دلایل مورد اتهام بود که خود هم اکنون از مردم اوستیای جنوبی حمایت می کند . این کشور باید جوابگوی مردمی باشد که توسط ارتش روسیه در چچن از بین رفتند . اگر قاعده کلی نسل کشی و اهمیت به قومیتها وجود داشته باشد باید روسیه در ابتدا پایبندی خود را اثبات کند . شاید در عرف سیاسی این تعارض ها در تصمیم گیری های سیاسی کشورهای قدرتمند امر عادی محسوب شود ، اما بنظر می رسد این مسئله نباید از دید تحلیلگر نادیده گرفته شود .

 چند مسئله در بحران اخیر گرجستان وجود دارد . به نظر می رسد که حقیقت ماجرای حمله روسیه به گرجستان مربوط به جدال روسیه با آمریکا درباره سپر دفاعی موشکی و جدال با اروپا بر سر گسترش ناتو باشد . به سخن دیگر ماجرای گرجستان بهانه ای بیش نیست . به اعتقاد بنده یکسری واقعیت های تاریخی را نمی توان انکار کرد همانطور که در ابتدای دهه نود میلادی با فروپاشی شوروی ، چندین کشور از شوروی اعلام استقلال کردند و جدا شدند . واقعیتی اتفاق افتاد که تنها توسط گورباچوف و یلتسین درک شد و سایر سران شوروی سابق تمایلی به پذیرش آن نداشتند . در برهه کنونی نیز با تحولاتی که در اوکراین و گرجستان و مانند این کشورها اتفاق افتاده است . روسیه با واقعیت دیگری روبرو است . موج اندیشه و فرهنگ دموکراسی طلبی از نوع غربی آن در کشورهای همسایه روسیه ، علی رغم تمایل این کشور رسوخ کرده است . با این مسئله کاری نداریم که این پدید در این کشورها نهادمند شده است و یا دارای جایگاهی می باشد یا خیر . اما این پدیده ، واقعی است و روسیه در چند سال اخیر با آن دست بگریبان است .

 چنین شرایطی باعث شده است تا سازوکار جدیدی در روابط بین المللی میان کشورهای غربی و روسیه ایجاد شود . این مسایل ، افکار عمومی جهان  به ویژه کشورهای اروپایی را تحت تاثیر قرار داده است . نمی توان نیروی افکار عمومی را نادیده گرفت . نمی توان تنها به تعامل سران کشورهای غربی با روسیه بسنده کرد . افکار عمومی کشورها حمله به هر کشوری را بدون شکل و ظاهر دموکراسی خواهانه غربی  تقبیح می کنند . این واقعیت را نمی توان انکار کرد . اوستیای جنوبی متعلق به گرجستان است و از نظر عرف بین المللی حمله و دخالت در امور اقوام داخلی کشور دیگر، نوعی تجاوز محسوب می شود . هر چند جنبه خیرخواهانه داشته باشد . روسیه از نظر افکار عمومی کشورهای اروپایی متجاوز محسوب می شود حال هر چه قدر روسیه تمایل به زورآزمایی و قلدری داشته باشد .

از سوی دیگر همانطور که خود مستحضرید وضعیت اقتصاد هر کشور در دنیای کنونی بسیار متاثر از نوع روابط بین المللی و  مسایل سیاسی داخلی آن کشور می باشد . روسیه نیز از آن مستثناء نیست . اگر روسیه قاعده تعاملات بین المللی را ( درست یا نادرست ) رعایت نکند نمی تواند اقتصاد خود را توسعه دهد . از سوی دیگر به نظر می رسد اقتصاد هر کشور نشات گرفته از نظام فکری و فلسفه وجودی نظام اقتصادی آن کشور است . در این راستا این سوال مطرح می شود پس از نظام سوسیالیستی شوروی سابق ، روسیه هنوز هم نتوانسته است نظام مشخص اقتصادی مخصوص به خود را به جهان عرضه کند که خود نیز با پیروی از آن به موفقیت های اقتصادی شگرف رسیده باشد . پس چگونه می تواند با در اختیار نداشتن این دو شرط لازم ( داشتن روابط بین المللی قوی و نظام اقتصادی کارآمد و مخصوص بخود ) به ابرقدرت جدید اقتصادی در جهان تبدیل شود ؟

    از سوی دیگر روسیه در برابر جریان جهانی دموکراسی خواهی غربی ، هیچ گونه راهکار و سیاست مستقلی ندارد . و به نظر می رسد وضعیت کنونی نظام فرهنگی جهان به سوی همگون سازی و یک شکل شدن پیش می رود و مفاهیم اساسی و کلی زندگی بشر علی رغم تفاوتهای فرهنگی و قومی، به سوی همنوایی حرکت می کند . به طوری که قرار گرفتن در خلاف این جریان ، به نوعی ناهنجاری و رفتار ضد ارزشی تلقی می شود .

 بنابراین در چنین شرایط به نظر می رسد در هر گونه اقدام و فعل و انفعالات سران روسیه باید تامل کرد و با دقت شعارهای سیاسی ایشان را بر اساس زیرساختها و شرایط کنونی سیاسی و اقتصادی جهان و همچنین افکار عمومی که از آن تاثیر می گیرد مورد بررسی قرار داد .

 بر این اساس در بحران اخیر بوجود آمده میان روسیه و غرب درباره گرجستان به نظر می رسد از یک سوی روسیه برای جلوگیری از انزوا بیشتر و تهییج افکار عمومی جهان برعلیه خود و از سوی دیگر اروپا نیز برای در کنترل قرار گرفتن هر چه بیشتر روسیه تک رو و جلب همکاریهای روسیه در زمینه تامین سوخت و منابع فراوان و نیروی انسانی برای اروپا ، به طور حتم در کنار بد اخلاقی ها  و دعواهای سیاسی ، راه مذاکره و مصالحه را برای خود محفوظ نگاه خواهند داشت و با دادن امتیاز به یکدیگر، تعاملات خود را برای گسترش روابط بازرگانی و تجاری هموار خواهند کرد و نخواهند گذاشت به مانند دوران جنگ سرد رشد و توسعه اقتصادی کشورها ، فدای جنگها و ستیزهای بیهوده و نابود کننده سیاسی صرف شود . تعاملات سیاسی سران کشورهای آمریکا ، اروپا و روسیه در نهایت در خدمت حفظ و توسعه نظام اقتصادی آن ها و رعایت جلوه و ظاهر نظام فرهنگی جهانی خواهد بود .

  سیدامیرحسین  آقاپور